عده ای معتقدند که معراج دوازده سال بعد از بعثت وقوع یافته است و گروهی زمان معراج را یکسال و پنج ماه قبل از هجرت میدانند طایفه ای نیز معراج آن حضرت را در ماه رمضان (شب هفدهم) و بروایتی دیگر بیست و یکم ماه رمضان آورده اند.
جالب است که بدانیم طبق احادث مختلف حضرت یکبار معراج نکرده بلکه چندین بار عروج کرده اند.
بهر حال حضرت محمد میفرماید: جبرئیل دست مرا گرفت و از مسجد بیرون آورد. مرکبی را در میان صفا و مروه ایستاده دیدم که کوچکتر از اسب و بزرگتر از الاغ بود و ... و زینی بر پشت داشت.
جبرئیل گفت ای محمد بر این مرکب سوار شو که این مرکب ابراهیم علیه السلام است که بر آن برنشست و به کعبه رفت.
پس جبرئیل رکاب و میکائیل عنان بگرفت و چون آن حضرت قصد سوار شدن کرد مرکب تکانی بخود داد؛ جبرئیل فریاد برآورد که شرم کن که هیچ پیامبری گرامی تر از محمد بر تو سوار نشده است. آنگاه حضرت محمد بر مرکب سوار شده و گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیش و پس حضرتش را همراهی میکردند تا حضرت محمد به مسجد القصی رسید.
پس از طی مسیری دیگر جبرئیل خطاب به حضرت محمد صلی ا.. عرض کرد: اکنون در این جا فرود آی؛ زمین طیبه است و زمین هجرت تو خواهد بود.
حضرت محمد(ص) میفرماید: آنگاه فرود آمدم و مشاهده کردم که در مدینه هستم و در آنجا نماز گزاردم و پس از ادای نماز، دیگر باره بر آن مرکب سوار شده مدتی طی راه کردم. جبرئیل عرض کرد دیگر بار فرود آی، و من در آنجا نیز فرود آمدم آنجا طور سینا بود. نماز گزاردم و بر مرکب بر نشستم و پس از مدتی جبرئیل گفت فرود آی، من فرود آمدم، آنجا بیت اللحم و محل تولد عیسی علیه السلام بود.
در آنجا نیز نماز گزارده و سوار بر مرکب شدم. جبرئیل پس از زمانی دیگر گفت فرود آی و ما به مسجد الاقصی رسیده بودیم.
در مسجد الاقصی گروهی از فرشتگان به استقبال ما آمدند و از سوی خداوند بشارت و کرامت آوردند و بر من بدینگونه سلام دادند که :
السلام و علیک یا اول و یا آخر و یا حاشر.
پس از شنیدن این شیوه خیر مقدم به جبرئیل گفتم چگونه است که این فرشتگان این چنین مرا پذیرا شده خیر مقدم گفتند؟ عرض کرد تو اول کسی هستی که شفاعت تو پذیرفته میشود بدرستی که تو اولین شفاعت کننده و آخرین انبیایی و بیداری و رستاخیز مردم در جهان به قدم تو ممکن میگردد.
جبرئیل پس از این پاسخ، مرا فرود آورد و مرکب را به حلقه در مسجد بست و این همان مسجدی بود که پیامبران مرکب های خود را به آن در می بستند.
------------
من وارد مسجد الاقصی شدم، جمعی از پیامبران در آنجا حضور داشتند ( و بروایتی ارواح آنان) مرا سلام داده تحیت فرستادند؛ از جبرئیل سوال کردم اینان چه کسانی هستند؟ گفت برادران تو، پیامبران خدایند. آنگاه جبرئیل برای نماز مرا به پیش راند و خود اذان بگفت و انبیاء و فرشتگان مقرب همه و همه به من اقتدا کرده نماز گزاردند.
{کاش روزی قائم ال پیامبر بیاید و ما هم لیاقت اقتدا به نمازش را بیابیم.}
آنگاه پرده دار بیت المقدس سه جام پیش آورد یکی از شیر و یکی از آب و آن دیگری از شراب سرشار بود ... من نیز جام شیر را بدست گرفتم و بنوشیدم. جبرئیل گفت هدایت یافتی و امت تو نیز هدایت شدند.
توجه: ( تفسیر دکتر الهی قمشه ای در باب انتخاب شیر از این سه چام توسط حضرت رو حتما بخونید!)
چون نماز به پایان رسید بعضی از انبیاء که حضور داشتند خداوند را درود و ثنا گفتند.
ابراهیم (ع) گفت: ستایش خدایی را که بر من جامه دانش پوشاند و ملکی عظیم بداد و مرا پیشوای مردمان ساخت و آتش نمرود را بر من سرد کرد.
موسی (ع) گفت: شکر و سپاس و ستایش خدایی را که مرا کلیم خویش کرد و فرعون و مردم را بدست من نابود ساخت و بنی اسرائیل را نجات بخشید و گروهی از قوم مرا مؤمن و در ایمان خود راسخ ساخت.
داود (ع) گفت: شکر خداوند بزرگی را که سلطنت پر قدرت به من داد و زبور به من آموخت و آهن را بدست من نرم کرد و کوهها را در زیر پای من قرار داد و مرا حکمت آموخت.
سلیمان (ع) گفت: ستایش خداوندی را که باد و دیو و پری را در تحت فرمان من قرار داد و زبان پرندگان به من آموخت و پادشاهی بزرگی به من عطا کرد و سرزمین مرا پاک و مطهر ساخت و لطف الهی را در مورد من پایانی نیست.
عیسی (ع) گفت: سپاس و ستایش خدایی را که مرا مثالی برای خود گردانید و مرا نمونه آدم ساخت، چنانکه فرمود " ان مثل عیسی عندا.. کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون " و مرا کتاب انجیل آموخت و درمان امراض را به من بخشید و مرا به آسمان برد مادرم را از شر و آزار دشمنان در امان داشت و در پناه خود آورد.
حضرت محمد (ص) میفرماید پس از آنکه انبیاء سخنان خود را به پایان بردند، من آغاز سخن کردم که: حمد و سپاس آن خداوندگار جلیل و پر شوکتی که مرا رحمت عالمیان کرد و ... قرآنی برای من فرستاد که مستدل ترین کلامهاست و ... و مرا اول و آخر گردانید و سینه مرا از الهامات خود آکنده ساخت و مرا فاتح و خاتم خواند.
در این هنگام ابراهیم روی به انبیاء کرد و گفت براستی محمد برترین شماست آنگاه جبرئیل دست مرا گرفت و گفت حال به موضع صخره میرویم و چون به معراج صخره رفتیم نردبانی که سر به آسمان داشت ظاهر گردید و تا کنون چنین نردبانی ندیده بودم. فرشتگان از آن عروج میکردند و به آسمان بالا و پائین میرفتند. دو پهلوی نردبان یکی از یاقوت و دیگری از زمرد بود و ...
ما از مرکب پیاده شده و بطرف آن نردبان رفتیم و از آن نردبان بالا رفتیم .
{در روایت دیگری است که حضرت میفرماید جبرئیل مرا با بالهای خود سوار کرده و به آسمان برد.}
اولین محل فرود ما باب الخطفه بود و صاحبِ الخطفه فرشته ای است که اسمعیل نام دارد و شیاطین را از آسمان با شهاب میراند و تحت فرماندهی اسمعیل هفتاد فرشته است که تحت فرمان هر یک از این فرشتگان هفتاد هزار فرشته دیگر قرار دارند.
جبرئیل درِ باب الخطفه را بصدا آورد، پرسیدند کیست؟
پاسخ داد جبرئیل هستم. پرسیدند همراه تو کیست. گفت: رسول خداوند بزرگ. پاسخ آمد: آفرین بر او. پس در بگشودند و من به اسمعیل سلام گفتم و او نیز مرا سلام داد و گفت درود بر تو ای برادر شایسته و پیامبر بزرگ. ملائکی که تحت فرمان اسمعیل بودند جملگی به من خوشامد گفتند و هر فرشته ای که مرا میدید شاد و خندان میشد. آنگاه فرشته ای را دیدم که پیش از او فرشته ای با آن همه بزرگی و عظمت ندیده بودم صورتی کریه داشت و سخت غضبناک بود ولی با دیدار من لبخند و یا سروری در نگاهش مشاهده نشد و فقط مرا دعا کرد. به جبرئیل گفتم کیست و چه هراسی در دل من افکند. جبرئیل پاسخ داد حق هم همین است که همه ما از او بهراسیم زیرا ... او مالک دوزخ است ... [!]. از روزیکه جهنم را در اختیار او قرار داده اند همواره بر گناهکاران خشم ورزیده است. به مالک دوزخ سلام دادم او نیز به من سلام داد و گفت نگران مباش که ترا در جهنم راه نباشد.
از جبرئیل خواستم که به مالک جهنم بگوید که جهنم را به من نشان دهد. مالک به فرمان جبرئیل دری از درهای جهنم را باز کرد و از آنجا آتش دوزخ به آسمان شعله کشید و آن چنان آن آتش هراسناک بود که ترسیدم مرا در خود فرو کشد. به جبرئل گفتم بگو تا آن آتش را فرو نشاند و مالک جهنم آن در را که گشوده بود بست و آتش از نگاهم پنهان ماند.
از آنجا به سویی رفتیم که با مردی گندمگون برخورد کردیم گفتم این مرد کیست؟ گفت پدر تو آدم است بر او سلام کن. سلامش دادم و جواب دریافتم. گفت درود بر این فرزند صالح و تو پیامبر شایسته ای هستی.
از آنجا عبور کرده به فرشته ای رسیدیم که جهان ما بطور کامل میان دو زانوی او بود و لوحی از نور بدست داشت و بسیار اندوهگین بر آن می نگریست. گفتم این فرشته کیست که این چنین در جهان ما مینگرد. جبرئیل جواب داد او ملک الموت است گفتم مرا به او نزدیک کن تا با او سخن بگویم. چون نزدیک شدم سلام داده و جواب دریافت داشتم. جبرئیل گفت این پیامبر رحمت است و او رحمتی است که خداوند برای بندگانش فرستاده است. ملک الموت مرا درود و ثنا گفت و اظهار داشت : ای محمد من خبرهای بسیار در امت تو میبینم. گفتم این رحمت الهی است و به جبرئیل گفتم این فرشته کاری بس دشوار دارد. آیا او جان همه انسانها را خود می ستاند؟ جبرئیل پاسخ مثبت داد. خطاب به ملک الموت گفتم ای ملک تو همه مردم جهان را زیر نظر داری؟ گفت آری، جهان جملگی در چنگ من است و من هر حرکت و هر عمل شما را زیر نظر دارم و هیچ خانه ای نیست که از نظر من دور بماند و زمانی که مردم بر مرده خود می گریند با خود میگویم نگرئید که من یک یک شما را به این سرنوشت مبتلا خواهم کرد و یکی از شما را باقی نخواهم گذاشت. گفتم مرگ برای درهم شکستن آدم کافی نیست؟ گفت آنچه که پس از مرگ میابد دشوارتر است.
آنگاه به جماعتی رسیدم که در برابر آنان مقدار زیادی گوشت تازه و مرغوب و مقداری گوشت مردار و نامرغوب و بدبو وجود داشت و همه آن جماعت از آن گوشت متعفن و فاسد شده می خوردند، پرسیدم اینان کیستند؟ گفتند گروهی از امت هستند که حرام را بر حلال ترجیح دانسته اند.
سپس فرشته ای را دیدم که نیمی بدن از آتش و نیمی از برف داشت و ندا در میداد که ای خداوندگاری که بین آتش و سردی الفت دادی قلوب مؤمنین را به یکدیگر پیوند بده و جبرئیل آن فرشته را به من نشان داد و گفت او نیکخواه ترین فرشتگان است و از روزی که خلق شده است همواره این ندا را در میدهد.
پس از عبور از آن فرشته، با دو فرشته دیگر برخورد کردیم. یکی از آنان میگفت: خداوندا هر که در راه تو خیر کند او را خیر رسان؛ و آن دیگری میگفت: خداوندا هر که امساک کند مال او را نابود و تباه ساز.
از آنجا به گروهی رسیدیم که لبهایشان چون لبهای شترها بود و فرشتگان با قیچی گوشت پهلوی آنان را میبریدند و در دهان خودشان میگذاردند. جبرئیل گفت: اینان کسانی هستند که با مؤمنان به چشم تحقیر نگرند و عیب جویی کنند.
آز آن جماعت نیز عبور کرده و به گروهی رسیدیم که سرهای آنان را با سنگ میکوفتند. جبرئیل گفت: اینان کسانی هستند که خواب را برنماز ترجیح داشته اند و نماز نمی گذاردند.
پس از گذشتن از آن گروه به گروه دیگری رسیدیم که فرشتگان آتش در دهان آنان میریختند از جبرئیل پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: اینان اموال یتیم را غصب کرده و ضایع ساخته اند. [ اشاره دارد به آیه" "الذین یالکلون اموال الایتامی ظلما" " انما یاکلون فی بطونهم نارا" "و سیصلو سعیرا" در حقیقت کسانی که اموال یتیمان را میخورند بر آنان ستم می کنند و در شکمهایشان آتش وارد می کنند و بزودی آتشی فروزان در جهنم بر آنان افروخته خواهد شد.]
از آنجا به گروهی رسیدیم که از بزرگی شکم نمیتوانستند از جای خود حرکت کنند. جبرئیل گفت: اینان ربا خوارانند و این جماعت را چون آل فرعون از بامداد تا شامگاه در آتش می افکنند. اینان از خداوند خواهانند که هر چه زود رستاخیز فرا رسد.
از آنجا به آسمان رهسپار شدیم. در آنجا جبرئیل تقاضای ورود کرد، درها گشاده شد و ما داخل شدیم. در مراحل سیر در آسمان دوم دو تن را که با یکدیگر شبیه بودند مشاهده کردیم. جبرئیل گفت: اینان خاله زادگان یکدیگرند یکی از آنان یحیی و دیگر عیسی است. بر آنان سلام دادم، پاسخ شنیدم.
از آنجا به فرشتگانی که مظهر فروتنی و خشوع بودند عبور کردم و روی این فرشتگان بدان سوی بود که خداوند خواسته بود و هرگز بجانب دیگر توجه نمیکردند و به بانگ های گوناگون خداوند را ستایش میکردند.
سپس راهی آسمان سوم شدیم.
در آسمان سوم جوانی را دیدم که بسیار زیبا روی بود. از جبرئیل پرسیدم او کیست؟ گفت: او یوسف برادر توست. بر او سلام کردم و بر من سلام داد و گفت: ای پیامبر شایسته و ای برادر شایسته خوش آمدی. بدان که در زمان شایسته ای مبعوث گردیدی. فرشتگانی فروتن و خاشع را دیدم که بر من سلام کردند و جویاى حال برادرم (على) شدند ؛ گفتم: او در زمین است. آیا شما او را میشناسید؟ گفتند: چگونه او را نشناسیم در حالى که هر سال ، بیت المعمور را زیارت کرده ، میبینیم اطراف آن پوششى سفید است که بر آن ، نام محمد و على و حسن و حسین و سایر ائمه و شیعیان آنها نوشته شده است
از آنجا به آسمان چهارم رفتم
از مردی عبور کردم که جبرئیل گفت: این ادریس است. به او سلام داده و پاسخ دریافتم. در آسمان چهارم نیز تعدادی از فرشتگان فروتن و خاشع را دیدم.
آنگاه به فرشته ای عبور کردیم که بر کرسی نشسته و هفتاد هزار فرشته تحت فرمان او بود که هر یک از آن هفتاد هزار فرشته، هفتاد هزار فرشته تحت فرمان داشت. گمان کردم که از این فرشته، فرشته ای عالی مقامتر نباشد. ناگاه جبرئیل بر او بانک زد و او برخاست و او تا قیامت بر پای خواهد بود.[! !]
از آنجا به آسمان پنجم رفتیم
مردی پیر با چشمانی گشاد یافتیم که گروهی از امت او پیرامون او راگرفته بودند. جبرئیل گفت: این هارون پسر عمران است که امت او را دوست میداشتند. بر او سلام کردم و جواب باز داد و گفت درود بر تو ای برادر شایسته و ای پیامبر شایسته. در آسمان پنجم نیز تعداد زیادی از فرشتگان فروتن وخاشع را مشاهده کردیم.
از آنجا به آسمان ششم وارد شدیم
جبرئیل ابتدا اجازه ورود خواست درها گشاده شد و ما به آن حیطه راه یافتیم. در آنجا مردی بلند و گندمگون دیدیم و اگر دو پیراهن هم بر تن میکرد موی بدنش از پیراهن ها بیرون میزد. جبرئیل گفت این مرد موسی بن عمران است، بر او سلام کن، بر او سلام کردم و پاسخ شنیدم. در آن آسمان نیز ملائک خاشع را مشاهده کردم و چون از موسی عبور کردم صدای گریستن او را شنیدم که با آوایی حزن آلود میگفت: گمان بنی اسرائیل آن است که من برترین فرزند آدمم و حال آْنکه این مرد از من افضل تر و برتر میباشد و این برتری ایجاب می کند که امت او برگزیده امت ها باشند.
از آنجا به آسمان هفتم وارد شدیم.
مردی در آنجا دیدم که اشمط بود یعنی دو موی بود که قسمتی از موهای او سفید و قسمت دیگر سیاه بود [شمطاء (مؤنث) – آنکه موی سرش سفید و سیاه باشد]. و بر در بهشت بر کرسی نشسته بود. جبرئیل گفت این پدر تو ابراهیم است و این جا، جایگاه پرهیزکاران امت تو میباشد. پس من این آیه را بخواندم. "بدرستیکه برترین مردم زمان ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و آن کسانی که به دین پیامبر ایمان آورده اند و خداوند یاور مؤمنان است".
من به ابراهیم سلام کردم و او نیز سلام داد و گفت: درود بر تو ای پیامبر شایسته و فرزند شایسته و مبعوث شده در زمانی مناسب و شایسته. آنگاه ابراهیم گفت: ای محمد امت خود را بگو که در بهشت برای خود درخت بسیار بکارند. گفتم چگونه میتوانند در بهشت برای خود درخت بکارند گفت: با ادای کلمه "لا حول و لا قوت الا باا.."
در آسمان هفتم نیز فرشتگان خاشع را بدیدم و دریاهای نور دیدم که چشم را مجذوب خود میساخت و دریاهای ظلمت دیدم که نگاه را در خود فرو می بلعید و نیز دریاهای برف دیدم و هر زمان که از مشاهده این حالات بر من نگرانی مستولی میشد، جبرئیل مرا دلداری داده میگفت: شادباش ای محمد و شکر خداوندی را که ترا با یک چنین کرامتی شریک کرده است و به تو امکان داد تا این شگفتی ها را مشاهده کنی. ولی هنوز گوشه ای از عظمت خداوندگاری را ندیده ای و عظمت الهی بسیار فراتر از قدرت دید توست و میان خداوند و خلقش نود هزار حجاب معنوی است و نزدیکترین خلق به محل صدور وحی من هستم و میان من و اسرافیل چهار واسطه است که یکی از نور، دیگری از ظلمت، سومی از ابر، و چهارمی از آب است.[! !]
آنگاه با جبرئیل به بیت المعمور رفتم و دو رکعت نماز بگزاردم و در این هنگام جمعی از اصحاب خویش را دیدم که عده ای از آنان جامه سفید به تن داشتند و جمع دیگری از آنان جامه هایشان چرکین بود. گروه نخستین وارد بیت المعمور شدند ولی گروهی که جامه هایشان چرکین بود اجازه ورود به بیت المعمور را نیافتند و هنگامی که از بیت المعمور خارج شدم دو نهر آب دیدم که نام یکی کوثر بود و آن دیگر نهر رحمت خوانده میشد. پس از کوثر آب نوشیده و در نهر رحمت غسل کردم و این دو رود همراه من جاری بودند تا به بهشت وارد شد و در دو سوی نهرها خانه های خود و اهل بیت خود و زنان طاهره و پاک خویش را دیدم؛ خاک بهشت از مشک بود و دختری دیدم که آب تنی میکرد گفتم تو کیستی؟ گفت: من از زید بن حارثه ام. در آنجا مرغان بهشت از نظر جثه و بزرگی به اندازه شتران بزرگ و عظیم بود. و انارهای بهشت به اندازه سطل های عظیم بود و در آنجا درخت بزرگ و تناوری را مشاهده کردم که شاخه های آن بر فراز همه خانه ها سایه افکنده بود. در این جا جبرئیل گفت این درخت طوبی است.
چون از بهشت بیرون آمدیم جبرئیل گفت آن دریاها را که دیدی حجابی است بین نور عرش و زمین و اگر این دریاها وجود نداشت هر چه در زمین وجود داشت میسوخت و بیت المعمور خانه ای است در آسمان هفتم بر فراز کعبه که اگر سنگی از آن رها شود بر کعبه فرود نیاید و مانع از فرود آمدن آن به کعبه میشود.
در روایات وارد شده , منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر(ص ) در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرارشد و رسول اللّه فوق العاده تحت تاثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
خداوند شدیدالقوى و پـرقدرت , پیامبر(ص ) را تعلیم فرمود, در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال در آمد و در افق اعلى قرار گرفت .
سـپـس نـزدیـک شد, و نزدیکتر شد, آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود, و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده اش وحى کرد.
و از آنـجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى آمد تاکید مى کند که قلب پیامبر(ص ) آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
از پیغمبراکرم (ص ) پرسیدند: ((آیا پروردگارت را هرگز دیده اى ))؟!.
در پاسخ فرمود: ((رایته بفؤادى ; من او را با چشم دل دیده ام ))!.
و در نـهـج الـبـلاغـه در صدر خطبه ((ذعلب یمانى )) آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: ((آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده اى ))؟!.
در پاسخ فرمود: ((افاعبد مـالا اراه ؟ ; آیا کسى را که نمى بینم پرستش کنم ؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است )).
پیغمبر اکرم (ص ) در یک ((شهودباطنى دیگر)) به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد, و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت ,در محلى که منتهاالیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است , در کنار سدرة المنتهى , درآنجا که ((جنة الماوى )) قرار دارد, در حالى که ((سدرة المنتهى )) را حجابهائى از نورپوشانده بود.
دیـده قـلـب پیامبر(ص ) در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد, و جز او ندید, ودر همانجا بود که نشانه هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.
درباره ((سدرة المنتهى )) هرچند در قرآن مجید توضیحى نیامده , ولى در اخبارو روایات اسلامى تـوصـیـفـهـاى گـوناگونى پیرامون آن آمده است ;این تعبیرات نشان مى دهد که هرگز منظور درخـتـى شـبـیـه آنچه در زمین مى بینیم نبود, بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحـمـت حـق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مى کنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.
همان ((که جنة الماوى (و بهشت برین ) در آنجاست ))
((جـنـة الماوى )) به معنى بهشتى است که محل سکونت است ; و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مى روند.
اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و ((چشم او هرگزمنحرف نشد و طغیان نکرد)) آنچه دید واقعیت بود
و از جمله روایات بسیار جالب در کتب اهل سنت این روایت است از عبدالله ابن عمر که گفت شنیدم که از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد در شب معراج خدا با چه لهجه و صوتى تو را مخاطب قرار داد گفت: مرا به لهجه و صداى على بن ابىطالب خطاب فرمودسپس مرا ملهم کرد که گفتم: یا رب تو مرا مخاطب قرار دادى یا على؟ (یعنى صدایى که مىشنوم صداى تواست یا صداى على)؟ «فرمود: یا محمد! من شىء هستم نه مثل اشیاء نه قیاس به اشیا مىشوم و نه به اشیا وصف مىشوم ولکن بر نهانی هاى دل تو مطلع شدم و احدى را محبوب تر به سوى تو از على نیافتم پس به زبان و آواز او تو را مخاطب قرار دادم تا قلب تو اطمینان یابد».
از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایت شده است که: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در شب معراج از پروردگارش پرسید: پروردگارا! برترین و شریفترین کارها کدام است؟خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هیچ عملى نزد من بالاتر از توکل بر من و راضى بودن به آنچه که من قسمت کرده ام، نیست.
گوشه ای از گفتگوهای پیامبر اعظم با خداوند جهانیان در شب معراج :
اى محمد! محبّت من شامل کسانى است که به خاطر من محبّت میکنند، و به خاطر من عطوفت و مهربانى میکنند، و به خاطر من با دیگران میپیوندند، و محبّت من شامل کسانى است که بر من توکّل میکنند.
و براى محبت من نه نشانه مخصوصى است و نه پایان و نهایتى.
هرگاه که یک نشانه را از سر راه محبوبان خویش بر دارم نشانه دیگرى را قرار خواهم داد.
اینان کسانى هستند که به مردم به همان گونه که من نگاه میکنم، مینگرند و دست نیاز به سوى خلق دراز نمیکنند.
شکم آنها از مال حرام خالى است.
خوشى و کامرانى آنها در دنیا ذکر و محبّت و رضایت من از ایشان است.
اى احمد! اگر دوست دارى که پارساترین مردمان باشى، نسبت به دنیا زهد پیشه کن و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گفت: خداوندا! چگونه نسبت به دنیا زهد بورزم؟خداوند فرمود: از خوراک و آشامیدنى و پوشاک دنیا به اندازه خیلى کم (دو کف دست) استفاده کن و براى فردا چیزى ذخیره مکن و همواره به یاد من باش.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسید: خداوندا! چگونه همواره به یاد تو باشم؟خداوند فرمود: با دورى از مردم و کینه نسبت به ترش و شیرین و خالى نگهداشتن شکم و خانه از دنیا.
اى احمد! بپرهیز از اینکه مانند بچّه باشى که هرگاه به سبز و زرد نظر میافکند، به آنها دل میبندد و یا ترش و شیرین در اختیارش قرار میگیرد، نسبت به آن فریفته میشود.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عرض کرد: خداوندا! مرا راهنمایى کن که با چه کارى به تو تقرّب جویم؟ خداوند فرمود: شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده.
عرض کرد: چگونه چنین کنم؟فرمود: خوابت را نماز و غذایت را گرسنگى قرار بده.
اى احمد! به عزّت و جلالم سوگند که هر بنده اى که چهار صفت را براى من ضمانت کند، من نیز او را به بهشت وارد میکنم: زبانش را در کام بپیچد و حرف نزند مگر آنکه آن سخن براى او مفید و ثمر بخش باشد.
قلب خود را از وسوسههاى اهریمنى حفظ کند.
همواره بیاندیشد که من به او آگاه و بر کارهایش ناظر هستم.
و گرسنگى، نور چشمانش باشد (گرسنگى را دوست بدارد).
اى احمد! اى کاش میدانستى که گرسنگى و سکوت و تنهایى چه لذّت و آثارى دارند!عرض کرد: خداوندا! گرسنگى چه اثراتى دارد؟فرمود: حکمت، حفظ قلب، تقرّب به من، حزن همیشگى، کم خرج بودن بین مردم، حق گویى،
اى احمد! آیا میدانى چه هنگامى بنده به من نزدیک میشود؟عرض کرد: خیر، اى پروردگار من!فرمود: وقتى که گرسنه یا در حال سجده باشد.
اى احمد! از سه بنده خود تعجب میکنم: بنده اى که به نماز ایستاده و میداند که دستهاى خودرا به جانب چه کسى دراز کرده و در پیشگاه چه کسى ایستاده و در عین حال خواب آلود است.
و تعجّب میکنم از بنده اى که روزىِ امروز خود را از سبزى مختصرى دارد ولى براى فردایش به فکر فرو رفته است.
و تعجّب میکنم از بنده اى که نمیداند آیا من از او راضى هستم یا بر او غضبناکم، ولى خندان است.
اى احمد! در بهشت قصرى است از لؤلؤ بر فراز لؤلؤ، و مروارید بزرگ درخشان روى مروارید که در آنها قطع و وصلى وجود ندارد (یکپارچه است) در این کاخ، دوستان خاصّ من هستند که هر روز هفتاد بار (به لطف و مهر) به آنان نظر مى افکنم و هربار با آنها سخن مى گویم و هفتاد بار بر قلمرو و مقامشان مى افزایم.
و آنگاه که اهل بهشت از خوردن و آشامیدن لذّت میبرند اینان از ذکر و سخن و گفتار من لذّت میبرند.
عرض کرد: خداوندا! نشانه هاى اینها چیست؟فرمود: زندانیانى هستند که زبانهاى خود را از حرفهاى غیر ضرورى و شکمهاى خود را از غذاى غیر لازم، محفوظ و حبس کرده اند.
اى احمد! محبّت من در گرو محبّت فقرا و تقرّب به ایشان است.
عرض کرد: فقرا کیانند؟فرمود: آنانکه به کم، راضى و بر گرسنگى، صابر و در نعمت، شاکر هستند; از گرسنگى و تشنگى خود شکایتى ندارند و هرگز دروغ بر زبان خود جارى نمیکنند و نسبت به پروردگارشان غضب نمینمایند و براى چیزى که از دستشان رفت، غمگین نیستند و نسبت به چیزى که به دست میآورند، فرحناک و شادمان نمیباشند.
اى احمد! محبّت من در گرو محبّت فقرا است، پس به آنها نزدیک شو و همنشینى با آنان را اختیار کن و از ثروتمندان و مجلسشان فاصله بگیر، چراکه فقرا دوستان من هستند.
اى احمد! با لباس جذّاب و غذاى لذیذ و بستر نرم، خود آرایى مکن چرا که نفس، خاستگاه هر بدى و رفیق هر نادرستى است.
تو نفس را به اطاعت خدا میخوانى ولى او تو را به نافرمانى میکشاند.
هر گاه که میخواهى اطاعت خدا کنى با تو مخالفت میکند و هرگاه که بخواهى نافرمانى از خدا کنى با تو همراهى میکند.
هرگاه که سیر شود، طغیان میکند و هرگاه که گرسنه شود، فریاد و فغان سر میدهد.
هرگاه که بینوا شود، غضب میکند و هرگاه که بینیاز شود، تکبّر و بزرگى میورزد.
هرگاه که بزرگ شود، فراموشکار میشود و هرگاه که در امنیّت باشد، غفلت میورزد.
نفس آدمى، مثل شتر مرغ است که فراوان میخورد ولى وقتى که بر آن سوار میشوند (بار میگذارند) نمیپرد.
و مانند خرزهره است که رنگش زیبا ولى مزّه اش تلخ است.
اى احمد! دنیا و اهل آن را دشمن بدار و آخرت و اهل آن را دوست بدار.
عرض کرد: اى خداى من! اهل دنیا و اهل آخرت چه کسانى هستند؟ فرمود: اهل دنیا کسى است که خوردن و خندیدن و خواب و غضبش زیاد و رضایت او کم میباشد.
اگر به کسى بدى کرد از او پوزش نمیطلبد و عذر کسى را که از او عذر خواهى میکند نمیپذیرد.
هنگام عبادت، کسل و هنگام معصیت، شجاع است.
آرزویش دور و دراز و مرگش نزدیک است.
به حساب خود نمیپردازد.
نفعش به دیگران کم میرسد.
حرف زیاد میزند.
ترس کم دارد.
هنگام رسیدن به غذا، بسیار شادمان میشود.
اهل دنیا هنگام نعمت، شکر و هنگام بلا، صبر نمیکنند.
به کارهایى که انجام نداده اند خودستایى میکنند و چیزى را ادّعا میکنند که واجد آن نیستند و از روى آرزو و هوس سخن میگویند.
عیوب دیگران را بازگو ولى خوبى هاى آنها را مخفى میکنند.
عرض کرد: آیا اهل دنیا این همه عیب دارند؟فرمود: اى احمد! اهل دنیا عیب فراوان دارند.
جاهلند، احمقند، در مقابل استاد خود تواضع نمیکنند، خود را عاقل میپندارند در حالى که نزد اهل معرفت احمق هستند.
اى احمد! اهل خیر و آخرت شرمگیناند.
حیاى آنها زیاد و حماقتشان کم و نفع آنان فراوان و حیله آنها اندک است.
مردم از دست آنها در رفاهند ولى خودشان از دست خویش در رنجند.
کلامشان سنجیده است.
به حساب خود میپردازند.
خود را به زحمت میافکنند.
چشمهایشان میخوابد ولى قلبشان نمیخوابد.
چشمانشان گریان و قلبهایشان به یاد خداست.
هنگامى که دیگر مردمان در غفلت به سر میبرند آنها در ذکر و یاد حق هستند.
در آغاز نعمت، ستایش الهى و در پایان آن شکر خدا را به جاى میآورند.
دعایشان نزد خدا مقبول و سخن ایشان نزد پروردگار پذیرفته است و وجود آنها مایه مباهات و خشنودى فرشتگان است.
و دعاى آنها زیر حجابها میچرخد.
خداوند دوست دارد کلام آنان را بشنود آنگونه که مادر دوست دارد به کلام فرزند خود گوش دهد.
از خداوند لحظه اى غافل نمیشوند.
پر خورى و پرگوئى و پوشیدن لباسهاى متنوع و زیاد و رنگارنگ را دوست ندارند.
مردم نزد آنها مردگانند و خداوند، زنده کریم.
آنهایى را که از ایشان رخ برتافتند با بزرگوارى فرا میخوانند و آنان را که به اینان روى آورده اند با مهربانى میپذیرند.
دنیا و آخرت نزد آنها یکسان است.
اى احمد! آیا میدانى که پاداش زاهدان نزد من چیست؟ عرض کرد: خیر، اى پروردگار من.
فرمود: مردم محشور میشوند و در حساب آنها مناقشه و دقّت میشود ولى آنان از این امر در امان هستند.
کمترین چیزى که به زاهدان میدهم آن است که کلیدهاى بهشت را عطایشان میکنم تا از هر درى که خواستند وارد بهشت شوند.
و میان جمال خودم و آنان پرده اى قرار نمیدهم.
لذّتهاى گوناگون گفتگوى با خودم را به آنان میچشانم و آنها را در جایگاه صادقان مینشانم و کارهاى دنیا و رنجهایى را که کشیدهاند به یادشان میآورم و چهار در به رویشان میگشایم; از یک در هدایاى من به آنها میرسد، از در دیگر به من هرگونه که بخواهند و بدون هر مانعى نگاه میکنند و از یک در به آتش دوزخ و ظالمانى که عذاب میشوند مینگرند و از در دیگر نیز دختران نوجوان و حورالعین (زنان فراخ چشم) بر آنان وارد میشوند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) عرض کرد: خداوندا! این زاهدان که توصیفشان کردى چه کسانى هستند؟فرمود: زاهد آن کسى است که خانه اى ندارد که اگر خراب شد، غم بخورد.
فرزندى ندارد که اگر مُرد، محزون شود و هیچ چیز ندارد که اگر از دست رفت، غصه بخورد و هیچکس را نمیشناسد که او را لحظه اى از یاد خدا غافل کند.
غذاى اضافى ندارد که از او بطلبند و لباس نرم نمیپوشد.
اى احمد! چهره اهل زهد، از شب زندهدارى و روزه، زرد و زبان آنها از شدّت ذکر خداوند، خسته شده است.
قلبهاشان در سینه هایشان، از مداومت سکوت، مجروح شده است.
آنان هرچه در توان دارند (در عبادت) کوشش میکنند ولى نه به خاطر ترس از جهنم یا شوق بهشت، بلکه در ملکوت آسمان و زمین مینگرند و مییابند که خداوند سبحان شایسته عبادت است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عرض کرد: خداوندا! آیا زاهدان امّت من بیشترند یا زُهّاد بنى اسرائیل؟فرمود: مقدار زاهدان بنى اسرائیل در مقام مقایسه با زُهّاد امّت تو، به اندازه یک موى سیاه در بدن یک گاو سفید است.
عرض کرد: چگونه چنین است در حالى که تعداد بنى اسرائیل بیشتر از تعداد امّت من است؟فرمود: چون آنها پس از یقین، شک کردند و بعد از اقرار به حقیقت، آن را انکار کردند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: من شکر و حمد خداى تعالى را بجا آوردم و دعا کردم که خداوند آنها را حفظ و رحمت فرماید و سایر خیرات را بر آنان نازل کند.
اى احمد! بر تو باد به تقوا، که صدر و ساقه و ذیل دین، تقوا است و به وسیله آن، بنده میتواند به خداوند تعالى تقرّب یابد.
اى احمد! تقوا، زینت مؤمن و پایه و ستون دین است.
تقوا، چونان کشتى است; همان گونه که از دریا جز با کشتى نمیتوان نجات یافت زاهدان نیز جز با تقوا نمیتوانند نجات یابند.
اى احمد! هیچکس نیست که مرا عبادت کند و در مقابل من خشوع کند مگر آنکه همه چیز در برابر او خاشع شود.
اى احمد! تقوا درهاى عبادت را به روى بنده میگشاید; در نتیجه، بنده، نزد خلق گرامى مشود و به وسیله آن به قرب خداى عزّوجلّ میرسد.
اى احمد! بر تو باد سکوت و کم حرفى; چرا که آبادترین مجلس و محفل، قلبهاى صالحان و ساکنان و ساکتان و خرابترین مجلس و محفل، قلبهاى بیهوده گویان است.
اى احمد! عبادت، ده بخش است، نُه بخش آن دنبال کسب حلال بودن است پس اگر خوردنى و آشامیدنى خود را از راه حلال تهیّه کردى در حفظ و حمایت من خواهى بود.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسید: خداوندا! برترین و اولین عبادت چیست؟فرمود: آغاز عبادت، روزه و سکوت است.
عرض کرد: پروردگارا! اثر روزه چیست؟فرمود: روزه باعث پدید آمدن حکمت است و حکمت موجب شناخت و شناخت موجب یقین است، پس هرگاه که بنده به مقام یقین رسید، در بند سختى یا آسانى زندگى نیست.
وقتى که بنده من در حال سکرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او میایستند در حالى که به دست هر کدام از آنها جامى از آب کوثر و جامى از شراب بهشتى است، به روح او مینوشانند تا سکرات موت و سختى آن از بین برود، و او را به بشارتى بزرگ مژده میدهند و میگویند: خوش آمدى و مقدمت مبارک باد! تو بر خداى عزیز، کریم، حبیب و نزدیک وارد میشوى.
پس روح او از جوار فرشتگان پرواز میکند و به پیشگاه پرودگار در کمتر از یک چشم به هم زدن صعود میکند و دیگر بین او و بین پروردگار، پرده و حجابى نیست.
خداوند مشتاق دیدار اوست و او را لب چشمه اى در کنار عرش مینشاند.
سپس به او میگوید: دنیا را چگونه رها کردى؟جواب میدهد: خدایا! به عزّت و جلالت که من نسبت به دنیا شناختى ندارم.
من از آغاز تولّد از تو اندیشناک بودم.
خداوند میفرماید: راست گفتى اى بنده من.
تو جسمت در دنیا، ولى روحت با من بود.
همه اسرار و کارهاى آشکار تو در نظر من بود.
هرچه میخواهى درخواست کن تا به تو بدهم، تمنّا کن تا برآورده سازم.
این بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا.
و این جوار من است پس در آن ساکن شو.
پس روح عرض میکند: خداوندا! تو بودى که خودت را به من شناساندى، پس من از همه خلایق به وسیله این معرفت و شناخت بینیاز شدم.
قسم به عزّت و جلالت که اگر رضایت تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجیعترین صورت کشته شوم; رضاى تو براى من پسندیده است.
خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى که اگر تو مرا گرامى ندارى، ذلیلم اگر تو مرا یارى نفرمایى، مغلوب و شکست خورده ام.
اگر تو مرا تقویت نکنى، ضعیف و ناتوانم.
اگر مرا با یاد خودت زنده نگردانى مُرده ام و اگر پرده پوشى تو نبود، اوّلین بارى که من گناه کردم، رسوا میشدم.
خداوندا! چگونه رضایت تو را طلب نکنم در حالى که عقل مرا کامل کردى تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخیص بدهم.
آنگاه خداى عزّوجلّ میفرماید: قسم به عزت و جلالم که بین تو و خود هیچ پرده و مانعى در هیچ زمانى ایجاد نمیکنم.اینگونه با دوستانم رفتار میکنم.
اى احمد! آیا میدانى زندگى گوارا و حیات جاوید چیست؟عرض کرد: نمیدانم اى خدا من.
فرمود: زندگى گوارا آن است که صاحب آن از یاد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش نکرده و نسبت به حق من جاهل نباشد.
روز و شب در پس کسب رضایت من است.
و اما حیات جاودان آن است که (صاحب آن) براى خود به گونهاى عمل میکند که دنیا در نظرش بى ارزش و در چشمش کوچک و آخرت بزرگ و با عظمت است و خواسته من را بر خواسته خویش مقدم میدارد و در طلب رضاى من است.
و حق مرا بزرگ میشمارد و همواره توّجه دارد که من نسبت به او آگاه هستم، و شب و روز و هر وقت که میخواهد گناه و معصیتى بکند، میداند که من مواظب او هستم و قلب خود را از هرچه که نمیپسندم پاک میکند و نسبت به شیطان و وسوسههاى او کینه میورزد.
و براى ابلیس هیچ راه سلطه و نفوذى در مملکت دل خویش باقى نمیگذارد.
وقتى که چنین حالات و روحیاتى پیدا کرد، در قلب او عشق و محبّتى میگذارم که قلب و فراغت و اشتغال و تلاش او منحصراً براى من باشد و سخن او را همواره ذکر نعمتهایى که بر اهل محبّت خویش ارزانى داشته ام قرار میدهم، و چشم و قلب او را میگشایم تا با گوش جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببیند.
و دنیا را بر او تنگ میگردانم و نسبت به لذّتهاى دنیایى در او کینه اى به وجود میآورم.
و از دنیا او را به گونه اى بر حذر میدارم که شبان، گوسفندان خود را از چریدن در چراگاههاى خطرناک و هلاکت آفرین بر حذر میدارد.
پس وقتى که چنین شد به شدّت از مردم فرار میکند، و از دنیاى فانى به سراى باقى و از عالم شیطنت به سرزمین رحمت منتقل میشود.
اى احمد! من چنین کسى را لباس هیبت و عظمت میپوشانم.
و این است زندگى گوارا و حیات ابدى، و این است مقام اهل رضا.
هرکس که عمل به رضاى من کند، سه خصلت به او میبخشم که همواره با آنها به سر میبرد:به او نحوه شکر گزارى را میآموزم که هرگز آمیخته با جهل و نادانى نباشد.
و به او ذکر و یاد خودم را به گونه اى میآموزم که هیچ گاه فراموشى از یاد من براى او حاصل نشود.
و به او عشقى میدهم که هرگز محبّت دیگران را بر محبّت من مقدّم ندارد.
پس وقتى که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و چشم دل او را به جلاى خویش میگشایم.
پس دوستان خاص خود را از او مخفى نمیکنم و در شب تار و روز روشن با او به مناجات میپردازم تا حدى که از گفتگو و همنشینى با دیگران خوددارى نماید.
و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او میرسانم، او را بر اسرارى که دیگران را از آن محروم کرده ام، آگاه میگردانم و به او جامه حیا میپوشانم به گونهاى که همه از او شرم و حیا داشته باشند.
بر روى زمین راه میرود در حالى که گناهش آمرزیده است.
و قلب او را آگاه و بصیر میگردانم، و چیزى را از بهشت و جهنم از او مخفى نمیکنم و آنچه را که بر مردم در رستاخیز میگذرد در همین دنیا به او نشان میدهم که چه صحنه هاى هولناک و وحشتناکى وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را محاکمه و محاسبه میکنم.
و قبر او را نورانى کرده و فرشته اى (منکر) را میفرستم تا از او سؤال کند.
او ناراحتى مرگ و تاریکى قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمیبیند، تا آنگاه که براى سنجش اعمال او میزان را نصب و نامه عملش را باز میکنم.
و بین خود و او هیچ مترجمى قرار نمیدهم.
این صفات عاشقان من بود.
اى احمد! اراده خود را یک اراده قرار بده; در نتیجه زبانت را یک زبان قرار بده، و بدنت را زنده بدار، هرگز غفلت پیدا نکن.
اى احمد! عقل خود را قبل از آنکه از دست برود به کار انداز.
هرکس که از عقل خود استفاده کند اشتباه و طغیان نمیکند.
اى احمد! هرگز غفلت نداشته باش.
هرکس که از من غفلت داشته باشد براى من مهمّ نیست که در کدام وادى به هلاکت مرسد.
اى احمد! آیا میدانى که چرا تو را بر سایر پیامبران برترى و فضیلت دادم؟عرض کرد: خیر، نمیدانم اى خداى من.
فرمود: بواسطه یقین و خوش اخلاقى و سخاوت و مهربانى با مردم.
و همچنین برگزیدگان و اوتاد زمین هم که اوتاد زمین شدند به خاطر همین صفات و ویژگیهاست.
اى احمد! وقتى که بنده شکمش گرسنه و زبانش از گفتار محفوظ باشد به او حکمت میآموزم پس اگر این انسان کافر باشد این حکمت به ضرر او و حجّتى علیه خود او خواهد بود ولى اگر مؤمن باشد حکمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.
پس آنچه را که تاکنون نمیدانسته، اکنون میداند و آنچه را که تاکنون نمیدیده، اکنون میبیند.
پس نخستین چیزى را که میبیند عیوب خویش است قبل از آن که به عیب دیگران بپردازد، و ریزهکاریها و دقائق علمى را به او مینمایانم تا شیطنت در - قلب و فکر و اندیشه - او وارد نگردد.
اى احمد! هیچ عبادتى نزد من از سکوت و روزه محبوبتر نیست.
پس هر کس که روزه بگیرد و زبان خود را حفظ نکند مثل کسى است که به نماز بایستد ولى چیزى نخواند.
پس به چنین نمازگزارى فقط پاداش بپاخاستن او را میدهم ولى پاداش عبادت کنندگان را به وى نخواهم داد.
اى احمد! آیا میدانى که چه هنگام بنده من، بنده واقعى و عابد راستین محسوب میشود؟عرض کرد: خیر اى پروردگار من.
فرمود: وقتى که هفت خصلت در او جمع گردد، شایسته این نام خواهد شد:1 - تقوایى که او را از محرّمات حفظ کند.
2 - سکوتى که او را از حرف بیهوده مهار کند.
3 - ترسى که هر روز به واسطه آن گریه اش افزون گردد.
4 - حیایى که در خلوت از من شرم بنماید.
5 - خوردن به اندازهاى که رفع نیاز او شود.
6 - کینه نسبت به دنیا به جهت آن که من نسبت به آن کینه دارم.
7 - عشق به خوبان به دلیل آن که من به آنها عشق میورزم.
اى احمد! هرکس که ادّعاى عشق و محبّت من بکند این طور نیست که عاشق من باشد.
کسى عاشق من است که: غذایش اندک، لباسش خشن و خوابش در حال سجده و نمازش طولانى باشد و همواره سکوت پیشه کند و بر من توکّل بنماید و گریه زیاد و خنده کم بکند و با هوس مخالفت کند و مسجد را به عنوان خانه خود و دانش را رفیق خود انتخاب کند، و در طلب رضاى من باشد و از تبهکاران دورى گزیند و به یاد و ذکر من مشغول و همواره در حال تسبیح و تقدیس من باشد، در پیمان خود صادق و به عهد خود وفادار باشد، قلبش پاک و در نماز ملتهب و برافروخته و در انجام واجبات کوشا و نسبت به پاداشى که نزد من است راغب و مایل و از عذاب من هراسناک و با عاشقان من نزدیک و همنشین باشد.
اى احمد! اگر کسى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمین روزه بگیرد و مانند فرشتگان چیزى نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولى من ذرّه اى از محبّت دنیا یا سُمعه و ریا یا ریاست دنیا یا زخارف و تشریفات دنیایى را در دل او بیابم، او را از همنشینى خودم محروم میکنم و محبّتم را از قلبش بیرون مینمایم.
سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است.