پشت ترافیک توی ماشین نشسته بودم . تو فکر بودم به آدمایی که سرگرم کار خودشون بودند نگاه می کردم . چند تا دختر کنار خیابون راه می رفتند با تیپایی که هممون می دونیم . چندتا ماشینم دنبالشون بودند . دیگه عادت کردیم از این صحنه ها ببینیم . انگار برامون عادی شده . بعضی وقتا خوشمون هم میاد . یه کم که جلوتر رفتم پیش خودم دلم برای اونا سوخت . ته دلم گفتم که تنها کاری که می تونم براشون انجام بدم اینه که دعاشون کنم . خدا هممون رو به راه خودش هدایت کنه . همینکه دعا کردم یه دفعه قلبم تیر کشید . انگار یه چیزی ته دلم زنده شد . یکی بهم گفت تو که خودت از همه بدتری دلت برای گناهکارا می سوزه پس تو دل امام زمان چی می گذره . حتما دلش خونه . اگه من کمترین برای اینا دلم سوخت و دعاشون کردم پس امام زمان که مظهر مهربونیه و دلش از هممون نازکتره چی میکشه !!؟ حتما مولامون که شبا تا صبح به نماز می ایسته تا پاهای نازنینش ورم می کنه داره برای ماها دعا می کنه . آخه خودش گفته ما شمارو فراموش نمی کنیم . روزی صدبار برامون دعا می کنه .
یه دفعه یاد این روایت افتادم که به این مضمونه : پیامبر مهربونمون به خدا گفت : خدایا روز قیامت حساب و کتاب امت من رو جوری انجام بده که به جز من و تو کسی با خبر نشه . نمی خوام گنهکاران امتم شرمنده باشند . خداوند مهربانتر از هر مادری می فرماید : ای محمد اعمال امت تو را طوری محاسبه می کنم که به جز خودم هیچ کس از آن آگاه نشود .
رفقا بیایید دیگه دل امام زمانمون رو خون نکنیم . بخدا بسه دیگه . یه ذره بخودمون نگاه کنیم ببینیم با گناهامون بکجا رسیدیم ؟!! غیر از اینکه مال و وقت و عمرمون رو تلف کردیم چی بدست آوردیم ؟!!
رفقا اگه دنبال لذت هستید بیایید از این به بعد لذت ارتباط با خدا رو تجربه کنیم . باور کنید زندگی آدم زیر و رو می شه .
رفقا امام زمانمون تا کی باید غصه گناهان مارو بخوره ؟! تا کی دنبال نفسمون بدویم تا کی عین . . . توی لجن دست و پا بزنیم . چرا خودمون رو نگاه نمی کنیم ؟ همه وجودمون رو کثافت گرفته
دیگه نه اخلاق داریم نه زندگی داریم نه خدا داریم نه لذت عبادت داریم . فقط داریم توی گناهامون دست و پا می زنیم . انقدر بدبختیم که حتی برای گناه کردن برنامه ریزی می کنیم .
رفقا ببینیم افسارمون رو دادیم به نفسمون داره مارو هر جا بخواد می کشه . کجا داریم می ریم ؟ برگردیم . اگه پشت سرمون رو نگاه کنیم می بینیم که حجت بن الحسن مهدی فاطمه پشت
سرمون وایساده چشمای نازنینش کاسه خونه اونقدر صدامون زده که برگردیم صداش گرفته فقط داره اشک می ریزه و با چشمهاش التماسمون می کنه که برگرد عزیز دلم .