نمی دونم چیکار کنم؟ توی خیابون پا میذاری چشمت به دخترا و زنهای رنگ و وارنگ می افته.میری خونه ماهواره یه لحظه آروم نمیذارتت.میری پیش دوستات همش حرف از دوست دختر و سکسهای شبانه و پارتی و بساط و این چیزاس.آخه من که در اوج شهوتم در اوج لذت طلبی و در نهایت تمایل به جنس مخالفم باید چیکار کنم ؟
این فکر توی ذهن خیلی از ما ها همیشه می چرخه اگه اعتقادمون به خدا ضعیف باشه با دیگران همراه می شیم و به جماعت شهوت پرستان و گناهکاران می پیوندیم.اگرم یه خرده از دین و ایمان سرمون بشه همش در تعارضیم و دایما با خودمون و وسوسه های درونمون کلنجار می ریم.هی بین دوراهی می مونیم.آخر سر هم به خطا میریم و بعدشم در آتش عذاب وجدان و سوز و گداز استغفار و طلب مغفرت و بازگشت به دامان رحمت خدا می سوزیم.موقعیت ازدواجم که نداریم بتونیم از این مخمصه فرار کنیم! تازه اونایی که ازدواج کردند هم وضعیتی بهتر از ما ندارند.اونا هم با خودشون درگیرند.پس چیکار کنیم؟به کی پناه ببریم؟
خداوند مهربان و بلندمرتبه که مارا خلق کرده و بهتر از هرکسی از درون ما آگاهه راههایی رو برای ما قرار داده و ریسمانهای نجاتی رو برای ما پایین انداخته تا از چاه سردرگمی و تنهایی و گمراهی خودمون رو بالا بکشیم و نجات بدیم و در آستان رحمت و آرامش او جای بگیریم
در زیر به چند مورد که می تونه به صورت عملی به ما مجردها که آتش شهوت دیوونمون کرده و راحتمون نمی ذاره کمک کنه اشاره می کنم.شما هم اگه راههای دیگه ای به ذهنتون رسید بگید :
1.دوری از عوامل تحریک کننده : فیلم / عکس / نگاه به . . . / صحبت در مورد آنها / جوک و . . . وقتی آدم آب برای رفع تشنگی نداره چه لزومی داره خودش رو تشنه تر کنه ؟!
2.توجه به خدا و التماس برای یاری و طلب کمک تا خودش بهمون رحم کند؛مخصوصا در موقعیت گناه و در خلوت
(وما ابریء نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی) (ان الذین یخشون ربهم بالغیب لهم مغفره و اجر کبیر:کسانی که در خلوت و پنهان از خدا می ترسند برای آنان مغفرت و اجر بزرگ یعنی بهشت ابدی خواهد بود.ملک/12)
3.استغاثه و یاری خواستن از امام زمان
4.هرروز صبح خود را به امیرالمونین بسپاریم (به عنوان پدر: یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین)
5.توجه به نماز اول وقت (نماد توجه به خدا)
6.خواندن سوره یس (حداقل هفته ای یک بار)
7.توجه به اذکار برای توجه دایم به خدا: ذکر سبحان الله و لا حول و لا قوه الا بالله شیطان را دور می کند / ذکر یازکی الطاهر من کل آفت بقدسه : وسوسه نفس را کم می کند .
8.سجده ی طولانی (مخصوصا ذکر لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین)
9.استفاده از ورزش برای صرف انرژی مازاد بدن و سوزاندن کالری های اضافی
10.توجه به غذا و پرهیز از غذاهای چرب و پرانرژی خصوصا در هنگام شام
11.کمک گرفتن از روزه برای ساکت کردن نفس ، دورکردن شیطان ، افزایش اراده و تسلط بر خود ، توجه به خدا ، تقویت سلامت جسمی و روحی ، ایجاد آرامش در زندگی و . . . (قسمت عمده تمایلات نفسانی آدمی از نوع و نحوه تغذیه ناشی می شود که انشاالله در آینده به طور مفصل در این باره صحبت می کنیم.)
12.سرگرم شدن به مطالعه مخصوصا در تنهایی
تمام دستورات خداوند برای اینست که ما به تعادل روحی و جسمی برسیم و در سایه این تعادل و بکارگیری انرژی های نهفته در وجودمان استعداد و توانمندیهای خود را پرورش دهیم و در راه رشد و تکامل اجتماعی و معنوی با سرعت بیشتری حرکت کنیم .
یکی از این اوامر الهی مسئله حجاب است . طبق معمول نمی خواهم مطالب کلیشه ای را بیان کنم و موضوعاتی که بسیار در گوشمان تکرار شده را بگویم . بیاییم از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم . حجاب همان پوشش زینتهای زن در اجتماع است به این معنی که زن به عنوان یک موجود با ویژگیهای خاص باید حضوری متفاوت در جامعه داشته باشد . همه می دانیم که وجود زن دارای زیبایی و جذابیت است و این گیرایی برای تمایل دو جنس مرد و زن به هم ایجاد شده است تا بتوانند در کنار هم زندگی کنند به هم علاقه مند شوند عشق بورزند تشکیل خانواده بدهند تولید مثل کنند و مکمل یکدیگر در زندگی باشند . پس جذابیت و زیبایی زن به منظور تحکیم رابطه بین مرد و زن بوجود آمده است . حال اگر این جاذبه در مسیر درست خود قرار نگیرد یعنی زن زینتهایش را به جای آنکه در محیط خانه و برای مرد و محرم خود به نمایش گذارد در جامعه و برای دیگران عرضه کند مشکلات و ناهنجاریهای زیادی ایجاد می کند . با کمی تامل خودمان می توانیم چند مورد از این ناهنجاری های ایجاد شده را که اکنون نیز در اجتماع خودمان مشاهده می کنیم بیان نماییم . هنگامی که زینت های زنان در جامعه پوشیده نشود و به هر صورت ممکن عرضه گردد اولین نتیجه اش اینست که امنیت حضور زن در جامعه مختل می شود به عبارت دیگر زن نمی تواند به راحتی بیرون از خانه حضور داشته باشد دچار محدودیت در فعالیت خواهد شد چراکه مرض مردان بیمار دل و حریص را بیدار می کند و هرجا که قدم بگذارد به چشم کالا و وسیله به او نگاه می کنند . همانطور که هم اکنون می بینیم یک زن نمی تواند به راحتی سوار اتوبوس و تاکسی شود . یا حتی در محیطی استخدام شود و کار کند مگر آنکه مورد اهانت ، پیشنهادهای بیشرمانه ، تحقیر ، سوءقصد و یا حتی تجاوز قرار گیرد .
همین امر دو نتیجه دیگر در برخواهد داشت اول آنکه امنیت و آرامش زن که لازمه یک زندگی آرام و فعال در جامعه است از بین می رود . دوم آنکه امنیت اخلاقی و سلامت فکری و بهداشت روحی اجتماع را نابود می کند . علاوه براین موارد نتایج دیگری که برای این موضوع می توان شمرد : عدم ثبات پیوند زن و مرد در خانواده (افزایش آمار طلاق) به واسطه وجود عوامل محرک شهوت بیرون از خانه . گسستن پیوندهای خانوادگی و روابط عاشقانه همسری . گسترش بیماری های روانی به ویژه افسردگی و خودکشی بدلیل احساس ناکامی در زندگی . عدم تمایل افراد به ازدواج و تشکیل خانواده . ارضای غرایز جنسی خارج از مسیر صحیح و بدون داشتن یک رابطه عاطفی و در نتیجه بروز بیماری های متعدد عاطفی و روانی . احساس تنفر شدید از جنس مخالف و عدم حس اعتماد به یکدیگر . تحقیر زن و افزایش نگاه به جنس زن به عنوان یک وسیله . از بین رفتن ارزش واقعی زن به عنوان آرامش دهنده خانه و همسرش و التیام بخش دردها و بیماریهای جامعه . برداشتن حریم خاص احترام زن برای حضور فعال و مؤثر در جامعه . در کنار این ها شما نیز می توانید موارد دیگری اضافه کنید .
نکته اینجاست که ما علی رغم دانستن همه این مطالب باز هم حجاب را یک امر اجباری قلمداد می کنیم و حتی بعضی جاها نبود آن را نماد تمدن و فرهنگ و مدرنیته می نامیم .
نتیجه : خواهران من ! زیبایی یک دختر به متانت و نجابت اوست . قدر خود را بدانید و ارزش خود را با حجاب حفظ کنید . ارزش جواهر به این است که زیر پارچه مخمل باشد . اگر یک چیز قیمتی همیشه در دسترس باشد دیگر ارزشی نخواهد داشت . مروارید بخاطر این ارزشمند است که نایاب است . خود را دستمال نامردان نکنید . اگر سیب زمینی پوست کنده شود و از زیر لایه اش بیرون بیاید سیاه می شود . بوی تعفن می گیرد . گندیده می شود .
قدر خود را بدانید .
به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارن
یه سرم به من بزن ای خوب خوبا آقا جون
همیشه در انتظار نگاه یک چهره سیاسی ، ورزشی ، یا سینمایی سر از پا نمی شناسیم . اما فدای آن چشمی که گوشه نگاهش همه عالم را زیر و رو می کند چه برسد به دل سیاه و زنگ زده ما ! خدایا کی می شود ما به نگاه آن کمان ابرو به خود ببالیم .
رفقا به خدا نمی دونیم چشم تو چشم شدن با امام زمان چه لذتی داره . اگه می فهمیدیم دیگه به هیچ چیزی نگاه نمی کردیم .
ای مولا ! ما را با مهربانی نگاه کن . ما طاقت نگاه غضب آلود تو را نداریم .
یااباصالح المهدی انظر الینا نظره الرحیمه
دیروز عاشورا بود . روز آزادگی . روز جنگ تمام حق در برابر تمام باطل . روزی که عصاره هدایت کشته شد . روزی که تمام زحمات انبیا سر بریده شد و از خون آن نهال نوپای اسلام آبیاری گردید تا ما بمانیم و یک بغل احساس و یک دنیا عشق . عشق به همه خوبیها و پاکیها . عشق به عاشق . عشق به عشق بازی با معبود .
آری در کربلا کشتی نوح به گل نشست . ابراهیم به وعده اش وفا کرد و اسماعیل خود را سر برید . موسی در میان دریای خون غرق شد و مسیح را به صلیب کشیدند و در کربلا محمد (صلی الله علیه وآله) تیرباران شد . فرق علی شکافت و جگر حسن پاره پاره شد و کمر مادرش شکست و ما فقط نظاره کردیم و گریستیم .
اما دیروز عاشورا بود به یاد آنروز . به یاد آنهمه محبت و آنهمه خوبی . به یاد آنهمه رذالت و پستی . به یاد آنهمه سنگدلی و وحشی گری . آری به یاد همه خوبی ها در سوگ بودیم و قلبهامان مملو از نفرت از بدیها بود و مدام در دل آرزو می کردیم کاش ما هم در کربلا بودیم . شاید نمی گذاشتیم انسانیت لگدکوب سم اسبان شود . دلمان از کینه نامردان موج می زد و زبانمان به لعنشان ذاکر . مردان از حیوان پست تری که ذره ای حتی شرافت نداشتند . همان حیوانانی که جز قتل و کشتار و غارت چیز دیگری نمی فهمیدند و برای رسیدن به درهم و دیناری حتی انسانیت خود را هم کشتند . آنان درنده خویانی بودند که نطفه هاشان از حرام بسته شده و شکمهایشان از حرام پر بود . گوشهایشان در برابر کلام حق سنگین و قلبهایشان سنگ شده بود . فقط خود را می دیدند و گوش به فرمان هوای نفس خود بودند می کشتند و قطعه قطعه می کردند و کف می زدند و هلهله می کردند و در این میانه شیطان رقص و پایکوبی می کرد .
دیروز عاشورا بود . روز انسانیت . اما عده ای به تاسی از حرامزادگان کربلا و در سالگرد سربریدن خوبیها به خیابانها آمدند تا نشان دهند که هنوز راه یزید ادامه دارد . کشتند و سوزاندند و غارت کردند و کف زدند و سوت کشیدند تا بگویند ما اهل کوفه نیستیم یزید تنها بماند !
ما کجاییم ! حسین کشته شد . عده ای در راهش جان دادند و وفاداری خود را ثابت کردند و پرکشیدند . عده ای هم در قعر جهنم سقوط کردند . عده ای نیز در بلندیهای اطراف میدان ایستادند و به حال پسر پیغمبر تاسف خوردند که یاوری ندارد . خاک بر سرشان . کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا . تا زمانی که جنگ میان حق و باطل وجود دارد کربلا برپاست . ما باید به خود بیاییم و ببینیم کجاییم . کدام سوی میدان را انتخاب می کنیم . اگر سر در گریبان ببریم مطمئنا اقلا جزو عافیت طلبان خواهیم بود . امام زمان ما عافیت طلب نمی خواهد . حبیب بن مظاهر می خواهد که یک تنه در برابر تیرباران دشمن بایستد . عباس می خواهد ؛ کمال ادب کمال وفاداری کمال فرمانبرداری . اگر مهدی فاطمه 313 عدد اباالفضل داشت ، می آمد .
به خود بنگریم ما کجاییم !
معرفت به امام حسین رابطه مستقیم با میزان آگاهی و درک و صافی دل آدمی دارد . یعنی هرچه بیشتر نسبت به شخصیت و منش امام حسین و فلسفه قیام و حرکت او شناخت پیدا کنیم به همان نسبت آگاهیمان بالا می رود و وقتی علم پیدا کردیم و دلمان هم صاف بود آن موقع حقیقت اباعبدالله حسین را خواهیم فهمید.
حقیقت امام حسین در خدا ذوب بود به این معنی که او همه چیزش را برای خدا فدا کرد.از تمام تعلقاتش برای خدا گذشت و به ما نشان داد که زندگی بدون این تفکر و بدون حرکت در راه معبود چیزی جز وحشی گری و لذت طلبی حیوانی و سقوط از جایگاه انسانیت نیست.امام حسین عشق بازی خود را به رخ همه کشید تا دنیا طلبی ما را تحقیر کند تا بیاموزد که پرواز در مسیر بندگی چگونه است.راه دل شستن و دست کشیدن از دنیا و سیر به سوی ذات لایزال را روشن ساخت.
عاشورا یک حادثه نیست یک حماسه است.باید حماسه را فهمید.ما باید پیام آن را با گوش دل بشنویم.چرا کربلا بوجود آمد؟ماباید چه کنیم؟شهادت امام حسین و عزیزترین یارانش یک نبرد معمولی نبود تا با شنیدن فجایع آن هرساله اشک بریزیم و منتظر سالگردش باشیم.معنایش را باید بفهمیم امام حسین کشته نشد تا احساسات ما را به غلیان بیاورد و چند قطره از روی احساس تحت تاثیر حوادث کربلا قرار گرفتن گریه کنیم و تمام ! او کشته شد تا بگوید چیزی از اسلام (دین جدم) جز نامش باقی نمانده من می خواهم دین او را زنده کنم (انی خرجت لاصلاح امت جدی) و دراین راه با همه وجود پای دینم می ایستم حتی اگر مرا بکشید و فرمود اگر دین محمد صلی الله علیه وآله جز با کشته شدن من زنده نمی شود پس ای شمشیرها به من حمله کنید.(ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی) یعنی دین مهم است اسلام آنقدر اهمیت دارد که من پسر فاطمه فرزند علی بن ابیطالب پاره جگر رسول الله جانم را فدای دین می کنم.همه اموال و اعتبار و آبرو و فرزندانم را برای اقامه دین می دهم و با همه چیزم پای اعتقاداتم می ایستم.من حسین بن علی با همه عظمتم با همه وجاهتم خودم را فدای دین خدا می کنم چراکه دین خدا و اقامه حدود الهی از همه چیز مهمتر است.پس هرکه با من است باید اینگونه باشد وگرنه از من نیست.امام حسین شب عاشورا همه را در خیمه خود فراخواند و فرمود : فردا همه کشته خواهیم شد من بیعت خود را برداشتم هرکه می خواهد برود دست اهل و عیالش را بگیرد و برود.چراغ را هم خاموش کرد تا کسی خجالت نکشد اما هدف این بود که خالصان بمانند.اباالفضل العباس برخاست و فرمود : بخدا سوگند اگر بمیرم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمیدارم.او عیار خود را نشان داد.اما آن عده که به دنبال دنیا بودند رفتند.فقط خالصان ماندند دستگاه امام حسین با کسی تعارف ندارد اگر حتی کمی حب دنیا و لذت طلبی در دلت باشد باید بروی.اینجا مرد میدان می خواهد و قلب خالص.اگر ایمان به خدا و قیامت و محبت امام حسین در وجودت شعله می کشد پس باید بمانی و در کنار امامت جان بدهی ولی اگر محبت چیز دیگر در دلت وجود دارد و خالص نیستی باید امام را تنها بگذاری و بروی.مسیر روشن است و راه معلوم.یا با حسین هستی یا علیه حسین. بنشین با دلت صادق باش.امام حسین فقط عزاداری نمی خواهد شعور می خواهد.چه بسا عزادارانی که فقط خود را خسته می کنند.امام حسین یار می خواهد.فریاد هل من ناصر می دهد تا دین خدا را یاری کنی.باید به خود بنگریم کجایی هستیم در خیمه حسین یا در خیمه یزید؟اعمالمان نشان می دهد.اگر در برابر گناه و دعوت شیطان می لغزیم اگر نمی توانیم از نگاه به نامحرم روبرگردانیم اگر لذت گناه را ترجیح می دهیم اگر با خدا و نماز کاری نداریم پس از خیمه حسین بیرونیم و در نتیجه در خیمه عمرسعد جا گرفته ایم.با یزیدیان سرمست گناهیم و ندای حسین به گوشمان نمی رسد.
امام حسین تاریخ نیست که در گذر زمان خاطره شود ندای هل من ناصر ینصرنی هر ساعت بلند می شود و اکنون این فریاد از حنجره نازنین نهمین فرزند اباعبدالله، بقیت الله الاعظم مهدی فاطمه بیرون می آید که آیا یاری دهنده هست تا مرا یاری دهد و ما همچون کوفیان مست از منفعت طلبی و لذت جویی هایمان در خواب غفلت فرو رفته ایم.امام زمان هشدار می دهد صدا می کند کنار گوشمان زمزمه می کند حتی فریاد می زند اما نه می بینیم نه می شنویم می گوییم مهدی جان کی می آیی؟عجل علی ظهورک! اما نمی دانیم که حضرت غایب نبوده که حاضر شود و نهان نبوده که پدیدار گردد چشمان ما نمی بیند و گوشهای ما نمی شنود.امام زمان در کنار ما ایستاده چشم در چشم ما خیره شده اما نمی فهمیم.امام زمان به چه امیدی بیاید؟ چه کسی واقعا انتظار او را می کشد؟ چه کسی خود را برای حضورش آماده کرده است؟ برای ما که هنوز به انواع گناه مبتلاییم؟ برای ما که حاضر نیستیم کمی از دنیایمان از منافعمان کوتاه بیاییم؟ برای ما هر کاری دلمان بخواهد و هر چه که نفسمان هوس کند انجام می دهیم؟ امام زمان سرباز می خواهد کسی را می خواهد که با یک گوشه ابرو به او فرمان دهد و او با سر اجرا کند کسی را می خواهد که محکم پای اعتقاداتش بایستد نه اینکه توجیه کند و برای خطایش هزار دلیل بیاورد کسی را می خواهد که خودش بدون امرونهی وظیفه اش را بداند بدون سوال و جواب به وظیفه اش عمل کند آیا ما اینگونه ایم ؟ هر کس بهتر می داند که چه در دل دارد و چقدر در مسیرش محکم و بااراده و خالص است. اگر هستیم که خدارا شکر و اگر نیستیم بدا به حالمان و باید فکری به حال خود کنیم که فرصت کم است.
گریه بر اباعبدالله هم ثواب زیادی دارد هم گناهان را پاک می کند هم معرفت می دهد و هم موجب رشد معنوی می شود اما به شرط آنکه با شناخت باشد و گریه کننده راه امام را درک کند و تصمیم بر ترک اعمال گذشته گرفته و عزم جدی بر توبه واقعی داشته باشد و با اراده ای آهنین قدم در راه بندگی و نزدیک شدن به مسیر امام زمان بردارد.آنگاه این عزاداری ثواب جهاد در جوار امام حسین و شهادت در رکاب او را خواهد داشت و به فوز عظیم نایل خواهیم گشت. انشاالله
یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما
این حسین کیست که عامل همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
وقتی می خواهی دریایی را در کاسه ای بریزی هر چه سعی کنی نمی شود.ظرفیت درک ما بسان همان کاسه است در برابر عظمت اباعبدالله.هر چقدر هم نویسنده توانایی باشم که نیستم و هر چقدر نسبت به این حقیقت جاوید شناخت داشته باشم که ندارم باز هم نمی توان حتی گوشه ای از آن همه بزرگی را به تصویر کشید.امام حسین یک حقیقت روحانی و ملکوتی است که در خداوند فانی شده است.پس اگر کسی توانست خدا را توصیف کند یا نشان دهد یا حتی تصویری از او بنمایش درآورد می تواند از امام حسین نیز صحبت کند.
اباعبدالله حسین را باید از نشانه هایش و آثاری که بر جای گذاشته شناخت آنهم به اندازه فهم ناچیز خودمان.شناخت امام حسین به امام شناسی ما برمی گردد یعنی قبل از هر چیز باید بدانیم امام کیست تا بفهمیم که امامی بنام حسین یعنی چه؟شناخت امام حسین به شناخت ما از زندگی بر می گردد یعنی قبل از هرچیز باید بدانیم هدف از خلقت و وجود چیست تا بفهمیم امام حسین که بود و چه کرد؟شناخت امام حسین به شناخت ما از خدا وانسان و دین و اسلام و پیامبر بر می گردد یعنی باید این امور را شناخته باشیم تا فلسفه وجود امام حسین را درک کنیم.برای دانستن اجمالی هریک از این موارد کتابها نوشته شده و کاغذها و قلمها و عمرها صرف شده است که هیچیک در یک نوشته کوچک نمی گنجد و به اندازه روح آدمی وسعت دارد.واقعا نمی دانم از کدام زاویه به امام حسین نگاه کنم تا همان قسمت را تصویر کنم که هم در این مقال بگنجد هم یک صورت کلی از ایشان بنمایاند.
امام حسین منبع تمام خوبیهاست اگر بخواهیم از نگاه کلی تر به او بنگریم می بینیم هرچه خوبی در جهان وجود دارد در او جمع است صداقت ، پاکی ، شجاعت ، محبت ، عشق ، ایثار ، مقاومت ، کرامت ، صبر و . . .
ذات اقدس الهی خالق خوبیها است و همه نیکی ها از مصدر ذات او صادر می شود.خداوند متعال تمام صفات جمالیه و جلالیه خود را در " حسین " نمایانده تا ما با تماشای او خدا را ببینیم.اباعبدالله الحسین آینه تمام نمای خداوند است و ذات ذوالجلال در حسین متجلی است.حسین فرزند پیغمبر خاتم و از سلاله پاک علی و فاطمه است.همه انبیا به نام حسین گریه کرده اند.توبه آدم ابوالبشر با نام حسین پذیرفته شد.کشتی نوح با نام حسین بر زمین آرام گرفت.ابراهیم خلیل الرحمن با نام حسین از آتش نجات یافت و آنگاه که خواست اسماعیل را در برابر تکلیف الهی قربانی کند و خنجر نبرید ابراهیم بسیار غمگین شد که شاید خداوند او را لایق قربانی کردن ندانسته است.پس ندا آمد ابراهیم غمگین نباش که ما او را به ذبح عظیم فدیه دادیم و صحنه کربلا در برابر دیدگانش نمایان شد.درآن هنگام جبرئیل نوحه خواند و ابراهیم بسیار گریست.
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
عرش الهی در اختیار حسین است.در یمین عرش مقام دارد و در طاق عرش نگاشته شده :
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
خداوند متعال انسان را خلق کرد تا او را عبادت کند و در سایه این عبادت به مقام قرب نایل شود و در عند ملیک مقتدر جای بگیرد تا دیگر مخلوقات و فرشتگان بفهمند که چرا انسان اشرف مخلوقات است و چه تواناییهایی دارد.خداوند متعال می خواست نشان دهد موجودی خلق کرده که هم تمایلات نفسانی و حیوانی دارد و هم گرایشات روحانی و ملکوتی.هم جنبه ناسوتی دارد و هم لاهوتی.هم می تواند با پرداختن به خواسته های نفسانی از حیوان پست تر شود و هم می تواند با رشد معنوی و سیر روحانی و دل کندن از تعلقات دنیوی و مادی آنچنان اوج بگیرد که در سدره جبرئیل امین از او باز بماند.
حضرت اباعبدالله الحسین در مقام انجام تکلیف الهی و بریدن از تمام تعلقات و دلبستگیهای دنیا بسوی حضرت حق آنچنان تیز تاخت که تمام عالم وجود و کائنات و مافیها را مبهوت خود کرده است و در وصال معبود و معشوق آنچنان بیقرار همه چیزش را داد که از ابتدای خلقت تا حشر و بعثت هیچ عاشقی مانند او نخواهد آمد.
حسینی که تشنه دیدار یار است و مانند پرنده پای در دام دنیا افتاده برای رهایی سرازپا نمی شناسد در برابر قومی کفتار صفت و درنده خو که جز غارت و چپاول و دریدن چیزی نمی شناسند قرار می گیرد.همه عظمت در مقابل همه حقارت . همه محبت و مهربانی در مقابل همه کینه و دشمنی.
امام حسین هرچه تلاش کرد نتوانست ذره ای از خوی وحشی گری آنها کم کند بارها وبارها سخنرانی کرد نصیحت کرد آنها را از عذاب خدا ترساند هشدار داد حتی وعده پول و مقام دنیایی داد.کسی که بهشت از نور وجود او خلق شده به آنها تضمین بهشت داد اما نه چشمهایشان حقیقت را می دید و نه گوشهایشان می شنید.قلبهایشان از گناه سخت شده و شکمهایشان از حرام پر بود.چشمهایشان فقط پول و مقام می دید و به دنبال دنیا از هم سبقت می گرفتند.
امام حسین وقتی به این نتیجه رسید که با توصیه و صحبت نمی تواند ایشان را به رستگاری دعوت کند تنها راه نجات آنها را در عمل یافت.پس تصمیم گرفت با رفتار و حرکت خود انسانها را از دام دنیا نجات دهد.حسین از اول با دنیا رابطه ای نداشت که بخواهد از دنیا بگذرد او مانند پدرش دنیا را از ابتدا طلاق داده بود.حضرت در مسیر کربلا فرمود:
ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علـى السنتهم یحـوطـونه مـادرت معائشهم
فـاذا محصـوا بـالبلاء قل الـدیـانــون
به راستـى که مردم بنده دنیا هستنـد و دیـن بر سر زبان آنهاست و مادام که بـراى معیشت آنها بـاشـد پیـرامـون آن انـد, و وقتـى به بلا آزمـوده شـونـد دینـداران انـدک انـد.
پس برای اینکه گذشتن از خواسته ها را نشان دهد از تمام کسانی که دوست داشت گذشت.حضرت اباعبدالله الحسین بی تعلقی به دنیا و عشق بازی خود را به رخ همه دنیاپرستان کشید و با نمایش عظمت خود حقارت و ذلت شهوت پرستان ، مال پرستان ، مقام پرستان را نشان داد.او با دل بریدن از همه چیزش برای خدا به همه گفت تنها راه نجات شما فرار از خواسته های نفس و هواپرستی بسوی خداپرستی است.ببینید من چگونه مال و مقام خود را در مدینه رها کردم.ببینید چگونه در برابر معبودم فرزندانم را دادم.ببینید چگونه همه وجودم کسی که از همه نظر شبیه پیامبر بود و هرگاه دلتنگ جدم می شدم به او نگاه می کردم،علی اکبرم را برای خدا تکه تکه کردم.ببینید چگونه عباسم را یادگار پدرم را مثله کردم.اول دست راستش را قطع کردند بعد دست چپش را.چشمان بانفوذش را آماج تیر قرار دادند.عباس به رکوع رفت . خواست با زانو تیر را در آورد قربانی ام را کامل کردم و عمود آهن را بر فرق حیدریش فرود آوردند.اما هنوز این عشق بازی ادامه داشت . هنوز عباس به سجده نرفته است.تمام بدنش تیرباران شد.چشم تیر خورده.فرق شکافته.دست در بدن ندارد.از بلندای اسب با صورت به سجده افتاد.خداوند ندا می دهد ملائکه من ببینید این حسین مخلوق من است که خالصانه همه چیزش را فدا می کند.ملائکه صبر و طاقت از دست داده اند اما هنوز چیزهایی برای حسین باقی مانده است.وارد خیمه گاه شد.ناگهان شیرخواره ای از گهواره خود را به زمین انداخت.پدر هنوز من مانده ام.پدر لباس رزم را درآورد کلاهخود از سر برداشت.عبا به تن کرد و عمامه سبز بر سر بست.سوار بر شتر به سوی میدان حرکت کرد.لشکر گرگها به هم ریخت گفتند حسین قرآن آورده ما را به قرآن قسم دهد.امام عبا را کنار زد علی اصغر را به دست گرفت و رو به لشگر فرمود حداقل به این کودک آب بدهید.مگر نمی بینید که از شدت تشنگی مانند ماهی لبانش تکان می خورد.کلام حسین تمام نشده بود که دید دستانش گرم شده است.نگاهش پایین آمد.سر علی اصغر به پوست آویزان بود.خون گلوی علی اصغر را به آسمان پاشید.خداوندا این قربانی را از من بپذیر.ملائکه تمام قطرات خون را به آسمان بردند.
هنوز عشق بازی ادامه داشت.دیگر همه چیزهایی که دوست داشت را داده بود.مانده بود خودش و یک لشگر وحشی.هر چه می گذشت درندگان حریص تر می شدند و چهره امام از شدت شوق وصال برافروخته تر.لباس رزم پوشید با خیمه گاه وداع کرد.با هیبت علوی میان میدان ایستاد.نگاهی به دو سوی میدان انداخت.با حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود.انگار یک روز دیگر است و از صبح هیچ اتفاقی نیافتاده.انگار هنوز یاران امام صف کشیده اند و هاشمیان در راست و چپ امام خط شده اند.انگار هنوز علی اکبر اذان می گوید و عباس علمدار در جایی دورتر نزدیک خیمه ها پرچم به دست و ابروان در هم کشیده پای در رکاب به نگهبانی خیمه گاه ایستاده و کسی جرات نگاه در چشمان نافذش را هم ندارد.امام حسین خود را برای چندمین بار معرفی کرد باز هم موعظه و امید به بازگشت قوم غرق شده در نکبت دنیا و هشدار به دوری از عذاب الهی.اما نشنیدند.کان فی اذنیه وقرا.
حجت تمام شد امام نگاهی به آسمان انداخت.خورشید هم دیگر از شدت خجالت از بالای آسمان یواشکی پایین می رفت.چشمانش از شدت تشنگی همه جا را دودآلود می دید.نمی دانم به چه می اندیشید.اما در دل گفت ببینید که این صحنه آخر است.
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
شمشیر برکشید و چنان لشکری تکسوار به سوی دشمن تاخت.از هر سو که حمله می کرد مانند گوسفندان فرار می کردند.دیدند نمی توانند مقابله کنند. پیاده نظام عقب رفت.تیراندازها حلقه زدند.آماده ! بزنید ! (نه نزنید) آنانکه تیر نداشتند سنگ پرتاب کردند.سنگی به دندان مبارک خورد.به یاد جنگ احد افتاد.آنجا هم دندان پیغمبر شکست.سنگ دیگری به پیشانی خورد.شیون از صف ملائکه برخاست.خون پیشانی بر صورت ماهگونه اش جاری شد.پیرمرد 57 ساله پیراهن را بالا زد تا خون را پاک کند.وای بر من ! تیر سه سر ! سینه را شکافت.جگر مصطفی آتش گرفت.هرچه کرد نتوانست تیر را از جلو درآورد خم شد تیر را از پشت کمر خارج کرد.دیگر می توانستند نزدیک شوند.کفتارها آهسته آهسته ولی با ترس نزدیک شدند.امام دیگر نمی توانست تعادل خود را روی اسب حفظ کند.اما ذوالجناح،یک اسب معمولی نیست می داند چه کند.خیلی تلاش کرد تا امام به زمین نیافتد.امام هنوز شمشیر می زد.اما وای بر من ! یک نامرد از پشت، نیزه ای بر حضرت زد.امام از اسب به زمین افتاد.
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
ذوالجناح دور امام می چرخید شیهه می کشید و وحشیان را دور می کرد. چند نفر را به درک فرستاد.وقتی دید نمی تواند جلوی همه را بگیرد برگشت به طرف خیمه ها کمک بیاورد.به خیمه ها که رسید همه جا را خاک و دود گرفته بود زنان و کودکان بیرون دویدند پدر برگشته اما با بغض فرو خورده مات اسب شدند.زین واژگون بود و بدن اسب از آماج تیر جای سالم نداشت.خداوندا چه بلایی بر سر پدرمان آمده است.اسب بیچاره هرچه گشت مردی در میان خیمه ها نیافت فقط امام سجاد بود که در تب می سوخت. امام خود را به گودالی کشاند.غوغایی برپابود.گردوخاک همه جا را پرکرده بود.هرکس با هرچه داشت می زد.چهار هزار زخم وارد کردند.عده ای به طرف خیمه ها برای غارت دویدند امام تکیه به شمشیر داد و کمی از زمین کنده شد با آخرین رمقی که داشت فریاد زد: ان لم یکن لکم دین فکونوا احرارا (اگر دین ندارید پس آزاده باشید) و افتاد.دیگر هیچ نمی دید.لبانش تکان می خورد.یکی نزدیک شد ببیند چه می گوید.شاید نفرین می کند.زیر لب زمزمه می کرد :
رضا برضاءک صبرا علی بلاءک تسلیم لامرک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین
راضی ام به رضای تو صبر می کنم بر بلایت تسلیم امر توام که هیچ معبودی جز تو نیست ای فریادرس یاری خواهان
وخداوند متعال نیز در پاسخ فرمود:
یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی
آری این حسین همان نور عظیمی که خداوند به واسطه آن در منظر کائنات به خود مباهات کرد و ندای احسن الخالقین عالم را فراگرفت اکنون در برابر معبودش در گودال قتلگاه افتاده و زیر تیغ شمر لعین دست و پا می زند و ما و دنیای بی ارزش ما را به تمسخر گرفته است. ذوالجناح به میدان بازگشت تا خودش کاری کند.اما دیگر دیر شده بود فریاد هلهله لشگر بلند گشته و غبار همه جارا فراگرفته بود.لحظه ای بعد گردوغبار نشست نیزه ای بلند شد راس حسین بسان خورشیدی در آسمان می چرخید.غلغله ای در عالم افتاد زمین به خود لرزید گویی می خواست کربلا و همه اهلش را در خود فرو ببرد.آسمان از ابرها سیاه شد.باران خون می بارید.خورشید به محاق رفت.از زمین خون می جوشید.پرندگان و همه اسبها و وحوش به صدا درآمدند.ذوالجناح ناله کنان به پشت خیمه ها دوید.آنقدر سر به زمین کوفت تا جان داد.
اباعبدالله الحسین در راه خدا از همه چیز گذشت تا فریاد بزند که این دنیا با تمام لذات و زرق و برقهایش در برابر لذت ارتباط با خداوند هیچ است و هیچ ارزشی ندارد.این حسین همان وجود آرام و نفس مطمئنه ای است که آنچنان فانی در معشوق و محبوبش شد که در مقام فنا از مال و فرزند و مقام و حتی جان خود گذشت تا ذوب در ذات ربوبی پروردگار شد و حضرت حق نیز در مقابل فدیه او را پرداخت و تمام امورات کائنات و خلایق و دنیا و آخرت و هرچه مخلوق خداست را در اختیار او قرار داد.به همین دلیل است که حضرت آیت الله العظمی سید علی آقای قاضی رضوان الله علیه می فرمودند :
تمام امورات عالم به دست اباعبدالله حسین است و پیشکارش اباالفضل العباس است.
بهشت از نور حسین خلق شد و او شد سفینه نجات که من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق (هرکس به حسین تمسک کند و سوار کشتی او شود و مانند او از دنیا دل ببرد نجات یابد و هرکس از آن تخلف کند غرق می شود.)یکی از درهای بهشت بنام اوست (باب الحسین) و در قیامت خداوند از شیعیان و محبان و دوستداران حسین آنقدر می بخشد تا اباعبدالله راضی شود و پای در بهشت گذارد و با قدوم خود و بنور خود بهشت را منور فرماید. حسین سید جوانان بهشت است از انگشت سبابه و لبان پیامبر شیر نوشید و جان پیامبر می باشد.همنطور که فرمود:
حسین منی و انا من حسین احب الله من احب حسینا
حسین از من و من از حسینم خدا دوست دارد هرکه حسین را دوست بدارد.
محرم آمد و عیدم عزا شد حسینم وارد کرب و بلا شد
اناالقتیل العبره لایذکرنی مومن الا استعبر (أو بکی)
من کشته اشکم مومنی به یاد من نمی افتد مگر آنکه گریان می شود .
ان فی قتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا
همانا در قتل حسین حرارتی در قلبهای مومنان است که هرگز خاموش نمی شود.
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی
شیعیان من هرگاه آب گوارا نوشیدید مرا یاد کنید
فرا رسیدن ماه اباعبدالله الحسین بر همه دوستدارانش تسلیت باد .
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
احادیث وارده بیانگر آن است که ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از یک رشته حوادث مقدماتی منطقه ای و بین المللی از شهر مکه آغاز خواهد شد . در سطح منطقه ظهور ابتدا دو دولت هوادار آن حضرت در ایران (سالها قبل از ظهور) و یمن (تنها چند ماه قبل از ظهور) تشکیل و ظهور آن حضرت را با نهضت خود نوید می دهند.
به نظر می آید که یمنی ها علاوه بر آماده کردن مقدمات ظهور ، در حوادث آن روز حجاز که با خلاء سیاسی روبرو خواهد بود ایفای نقش خواهند کرد.
در حجاز پادشاهی بنام عبدالله که از خاندان معروف آن سرزمین است به قتل می رسد . او آخرین پادشاه سرزمین حجاز خواهد بود.در پی این حادثه بر سر جانشینی او اختلافات فراوانی ایجاد می شود که این اختلافها به خلاء سیاسی در منطقه حجاز منتهی گشته و تا ظهور حضرت ادامه می یابد.
علائم حتمی ظهور
?- خروج سفیانی(سفیانی از تبار ابوسفیان و هند جگر خوار همسر اوست) نامش عثمان و یا به روایتی عبداله است که مسلمانی (مسیحی شده ) است.
2-فرو رفتن سفیانی در زمین (در منطقه ای به نام بیداع که بین مکه و مدینه قرار دارد.)
3-خروج یمانی (سرداری از اهل یمن است)
4-قتل نفس زکیه (قتل سید حسنی که از جانب امام به مکه فرستاده می شود تا ظهور ایشان را خبر دهد که در مسجد الحرام مابین رکن و حجر الاسود سر بریده می شود).
5- شنیده شدن صیحه آسمانی امام زمان بقیه الله اعظم (الا یا ایها العالم انا المهدی) که انشاء الله در روز بیست و سوم رمضان خواهد بود.
با این ندای آسمانی حضرت ارتباط با برخی از یاران خود را آغاز می کند و پس از آن در همه جای عالم سخن از مهدی موعود بر زبانها جاری می گردد و سینه ها مالامال از مهر و محبت او می شود . دشمنانش از ظهورش بیمناک و جستجو برای دستیابی به آن وجود مبارک را آغاز می کنند .
در این زمان سفیانی که کلیه منطقه شامات را در اختیار دارد و جنایاتی را مرتکب می شود که تا بحال حتی در تاریخ نوشته نشده است.
میان مردم شایع می شود که امام در شهر مدینه است حکومت حجاز یا نیروهای خارجی از سپاه سفیانی که در سوریه مستقر است یاری می طلبد تا شاید بتواند بر اوضاع داخلی مسلط شده و جنگهای قبیله ای حجاز را پایان دهد .
سپاه سفیانی وارد مدینه می شوند . آنها هر مرد هاشمی را که مظنون به نظر برسد دستگیر و زندانی و بسیاری از آنان و هوادارانشان را به قتل می رسانند . بر اساس روایت حماد در این حوادث سفیانی لشکر ویژه ای را برای تعقیب و بازداشت فرزندان زهرا (علیهم السلام) گسیل می کنند این لشکر تمامی فرزندان آل محمد را شناسایی و روانه زندان کرده و به کوچک و بزرگ آنان ترحم نمی کند.
حضرت به همراه شخصی به نام منصور نگران و هراسان همچون خروج موسی هنگام تعقیب فرعونیان از مدینه خارج می گردند لشکر ویژه سفیانی در تعقیب آنان به تلاش خود ادامه می دهد اما حضرت به سلامت وارد مکه می شود.
در شهر مکه حضرت فعالیت خود را بار دیگر آغاز و ارتباطات گسترده ای با یاران خود برقرار می کند تا آنکه شب دهم محرم فرا می رسد شامگاهان پس از نماز عشاء نهضت مقدس آن حضرت از حرم شریف و از کنار بیت الله الحرام با صدور بیانیه ای برای اهالی مکه آغاز می گردد بلافاصله دشمنان حضرت برای نابودی او وارد عمل می شوند اما یاران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیرامونش حلقه زده و بشدت از او محافظت می کنند پس از مدتی یاران حضرت بر مسجد و شهر مکه مسلط می شوند .
صبح روز دهم محرم حضرت با صدور بیانیه ای به زبانهای مختلف مردم عالم جهانیان را به یاری خود دعوت می کند او در این پیام اعلام می کند که مدتی در مکه می ماند تا معجزه ای که جد بزرگوارش حضرت محمد مصطفی(صلوات الله علیه وآله) وعده داده عملی گردد. معجزه ای که طی آن لشکر از دشمنان حضرت که به تعقیب او پرداخته و برای مقابله با وی رهسپار مکه هستند ناگهان ناپدید می شوند. گویی که زمین دهان گشوده و همه را یکجا بلعیده است دیری نمی پاید که این معجزه عملی می گردد و سپاه سفیانی که از مدینه بسوی مکه در حرکت است ناپدید می شود(به اذن خدا زمین آنها را فرو می برد)
پس از این معجزه ، حضرت با سپباهی بیش از ده هزار نفر رهسپار مدینه می شود و پس از نبرد کوتاهی با نیروهای دشمن شهر را آزاد می کند . با آزادی دو حرم شریف (مکه و مدینه) آزادی سرزمین حجاز و کنترل آن به پایان می رسد.
حضرت از مدینه بسوی عراق حرکت می کند در این مسیر سپاه ایرانیان (با پرچم های سیاه رنگ) و سپاه یمانی به امام پیوسته و با آن حضرت بیعت می کنند.
امام به سرزمین عراق وارد می شود . ابتدا اوضاع داخلی را سامان می بخشد سپس گروههای باقیمانده از لشکر سفیانی را شکست داده و شورشیان متفرقی را که در گوشه و کنار تلاشهای بی ثمری علیه امام دارند سرکوب می کند آنگاه عراق را بعنوان مرکز حکومت و شهر کوفه را پایتخت آن قرار می دهد. با این اقدام حضرت کشورهای یمن ، حجاز ، ایران ، عراق و دولتهای خلیج فارس یکپارچه تحت فرماندهی و رهبری آن وجود مبارک قرار می گیرد .
بر اساس برخی روایتها پس از فتح عراق نخستین جنگ حضرت با ترکها خواهد بود(ترک در احادیث ما به تمام ساکنان مشرق زمین گفته شده است منظور از این گروه ممکن است ترکهای عثمانی یا حتی روسها باشند) که به شکست آنها منتهی خواهد شد.
سپس حضرت سپاه بزرگ و مجهز خود را آماده کرده و بسوی قدس شریف حرکت می کند. سفیانی که هنوز در دمشق مستقر است در برابر حضرت موضع می گیرد سپاه امام در نزدیک دمشق در منطقه ای به نام مرج عذراء فرود می آید سرانجام حضرت و سفیانی وارد گفتگو می شوند اما با توجه به حمایتهای گسترده مردم شام از حضرت ، سفیانی از موقعیت ضعیفی برخوردار است بطوری که سفیانی بر اساس برخی روایتها آماده واگذاری قدرت به حضرت می گردد ولی گروهی از یهودیان (احتمالا صهیونیستها) و رومیان(احتمالا کشورهای غربی)که از حامیان پشت پرده سفیانی اند بهمراه معاونانش وی را سرزنش کرده و از این تصمیم بر حذر می دارند .
سر انجام سفیانی با بسیج تمام نیروهای خود و حامیانش وارد نبردی سنگین و بزرگ با حضرت می گردند. نبردی که جبهه ساحلی آن از عکا در فلسطین تا انطاکیه در ترکیه و جبهه داخلی آن از طبریه تا دمشق و قدس امتداد می یابد. اما در این نبرد خداوند دشمنان حضرت را به خشم و غذب خود گرفتار و آن سپاه بزرگ و مجهز را به دست توانای یاران مهدی موعود تار و مار می کند به گونه ای که اگر یکی از افراد دشمن پشت سنگی مخفی گردد به اذن خدا سنگ به سخن می آید و مخفیگاه او را اعلام می کند .
با این نصرت و یاری آشکار الهی امام مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیروزمندانه بر قدس شریف وارد می شود.
با شکست سنگین یهود و حامیانش بدست حضرت آتش خشم غربی های مسیحی شعله ور می شود و آنها با سرعت علیه حضرت و مسلمانان اعلان جنگ می کنند اما خبر حادثه غیر منتظره بزرگی همه نقشه ها را نقش بر آب می سازد.
فرود حضرت عیسی مسیح از آسمان به زمین ! این واقعه که یکی از نشانه های بزرگ عصر ظهور برای جهانیان است ، شادی و سرور همه مسلمانان و مسیحیان را فراهم می آورد.
از احادیث ما می توان حدس زد که احتمالا حضرت مسیح همان کسی است که بین حضرت مهدی و غربی ها میانجیگری می کند تا قرارداد صلحی برای مدت هفت سال میان طرفین بسته شود.
بر پایه احادیث این پیمان صلح پس از دو ، سه ، یا هفت سال از طرف غربیها شکسته می شود و شاید دلیل آن وحشت فراوان آنها از موج عظیمی است که مسیح (علی نبینا وآله وعلیه السلام) در میان غربیها ایجاد می کند بگونه ای که بسیاری از آنان پذیرای اسلام گشته و از هواداران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می گردند . از همین رو اروپائیان پیمان صلح را نقض کرده و با جمع آوری امکانات خود در غالب یک میلیون نیروی نظامی (سپاهی متشکل از هشتاد لشکر و هر لشکر مرکب از دوازده هزار نفر) دست به هجوم غافلگیرانه و گسترده ای به منطقه شام و فلسطین می زنند.
در این نبرد بزرگ مسیح (علیه السلام) آشکارا موضع خود را در دفاع از مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعلام می کند و پشت سر آن حضرت در قدس شریف به نماز می ایستد.
جنگ اروپائیان با حضرت تقریبا در همان محورهای جنگ قبلی با سفیانی و نبرد فتح قدس به وقوع می پیوندد. اما سرانجام به لطف و مدد الهی شکست سنگین نصیب رومیان و فتح و پیروزی از آن مسلمانان می گردد.
پس از این پیروزی بزرگ ، دروازه های اروپا و غرب مسیحی بروی حضرت گشوده می شود.
به نظر می آید که پس از این حوادث مردم بسیاری از کشورهای غربی با شورش علیه دولتهای خود که مخالف حضرت مسیح (علیه السلام) و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند اقدام به تشکیل حکومتهایی با هواداری از آن دو فرستاده خدا می کنند.
بعد از فتح اروپا و فرمانروایی حضرت بر آن سرزمین و مسلمان شدن بیشتر مردم ، مسیح(علیه السلام) رحلت می کند و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همراه مسلمانان بر پیکر او نماز می گزارند روایات می گویند : امام (علیه السلام) مراسم دفن و نماز را آشکارا و در حضور مردم انجام می دهد ، تا همچون بار اول درباره اش سخن ناروا نگویند . سپس پیکر پاک او را در پارچه ای که دستباف مادرش مریم صدیقه (علیهاالسلام) است کفن نموده و در جوار مزار شریف در قدس و بر اساس روایتی دیگر ، در جوار پیامبر خدا در مدینه به خاک می سپارد.
پس از فتح جهان و تشکیل دولت واحد ، امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جهت تحقق اهداف الهی در میان ملتهای مختلف دست به اقدامات گوناگون می زند . او برای تعالی و شکوفایی زندگی مادی و تحقق رفاه همگان اقدام نموده و در گسترش فرهنگ و دانش و بالا بردن سطح آگاهی دینی و دنیایی مردم می کوشد.
طبق برخی روایات نسبت دانشی که آن حضرت بر علوم مردم می افزاید ، نسبت 25 به 2 است ، یعنی اگر مردم تا آن زمان 2 بخش از دانش را دارا باشند ، 25 بخش دیگر را بر آن افزوده و در مجموع دانش بشر به 27 بخش ارتقاء می یابد .
همچنین در زمان حضرت ، ساکنان زمین به کرات دیگر آسمان راه می یابند و حتی مرحله ای از درهای عالم غیب بروی این جهان مادی گشوده می شود و افرادی از بهشت به زمین باز می گردند تا برای مردم آیت و نشانه ای الهی باشند . علاوه بر آن شماری از پیامبران و امامان (علیهم السلام) به زمین باز گشته و تا زمانی که خداوند اراده کند به حکمرانی می پردازند.
در این زمان جنبش دجال ملعون و فتنه و آشوب او که یک حرکت فریبنده و انحرافی است آغاز می گردد. او با بهره گیری از پیشرفت رفاه و علومی که در زمان امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صورت گرفته برای فریب پسران و دختران و زنان که بیشترین پیروانش را تشکیل می دهند از ابزار و روشهای مدرن شعبده استفاده میکند .
دجال با بهره گیری از نیرنگهای خود موجی از فتنه و آشوب در جهان بوجود می آورد و بسیاری از مردم ، فریبکاریهای او را باور می کنند . اما حضرت نیرنگهای وی را آشکار ساخته و به زندگی او و هوادارانش خاتمه می دهد.
این دورنمایی از آغاز حرکت و انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود که برگرفته از منابع معتبری همچون بحارالانوار ، البخاری ، کتاب های حدیث سته (جالب است بدانید این کتابها از منابع معتبر اهل سنت می باشد) ، سبا ، مسند احمد ، الامامه والتبصره و کتاب فارسی عصر ظهور تالیف علی کورانی عاملی می باشد امید است مورد توجه و استفاده عزیزان قرار گرفته و این حقیر را نیز از دعای خیر محروم نفرمایند .
واقعا حیف نیست که برای مشاهده این حوادث شب و روز دست به دعا برنداریم و انتظار نکشیم ؟
اللهم فاجعلنا من انصاره و اعوانه و شیعته .
ادامه وصایای عارف کامل ، معلم راشد ، محی الدین ، فخر العلما و المجتهدین حضرت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه ادامه مطلب...
مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (رضوان الله تعالی علیه) است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند باشد که کلامش چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد. ادامه مطلب...